در دهههای اخیر دستمزد مدیران عامل سرسام آور شده است. امروزه چندین برابر یک حقوق پایه به آنها حقوق پرداخت میشود. سال 2014 مدیران ارشد سازمانها در کانادا چندین برابر حقوق یک کارگر معمولی را دریافت کردهاند. در ایالات متحده آمریکا بهعنوان مثال نسبت فاصله حقوق میان این دو قشر، امروزه 14 برابر پر اهمیتتر از اهمیت آن در سالهای 1965 است.
دستمزد متوسط مدیران ارشد 20 تا 273 برابر حقوق متوسط کارگران است اما این شکاف و فاصله رو به افزون میان حقوق مدیران ارشد سازمانها و کارمندان و کارگران از کجا نشات میگیرد؟ توضیحات مختلفی در پاسخ به این سوال ارائه شده است. این پدیده بدون شک به یک پدیده جداییناپذیر فرهنگ جامعه امروز ما تبدیل شده است.
اختلاف سطح دستمزد میان مدیران ارشد و کارگران پدیدهای است که سالها مورد نکوهش قرار میگرفت و غیراخلاقی بود. در حالی که امروزه در چشم جمعیت قابل توجهی از مردم جامعه عادی جلوه میکند. سه نوع دیدگاه این اختلاف دستمزد را توجیه میکند. نخستین توجیه این است که این مدیران شایسته دریافت چنین دستمزد بالایی هستند. طبق این نظریه مدیران ارشد برای دریافت حقوقهای بالا خود را محق میدانند.
بنا به دومین توجیه و استدلال، جایگزین کردن افراد به جای پست مدیران ارشد دشوار است. در حقیقت سازمانها برای اینکه دشواری جستوجو برای جایگزین کردن یک مدیر ارشد را به جان نخرند، حاضرند دستمزد بالایی پرداخت کنند. سومین استدلال با عنصر انگیزه مطرح میشود. در اینجا به بررسی استدلالهای مختلف در این زمینه میپردازیم.
استدلال اول: شایستگی مدیران
آیا مدیران شایستگی دریافت دستمزدهای بالا را دارند؟ آیا دستمزد مدیران آینهای است برای نشان دادن استعداد و مهارت و تلاش آنها در سازمان؟ اگر مدیر یک شرکت در یک سیستم موفقیتی کسب میکند، این موفقیت نتیجه یک کار گروهی است. سازمانی که در یک فعالیتی به موفقیت دست مییابد، یک مدیر عامل یا مدیر اجرایی عملیات در فرانسه بهطور متوسط 9.125 یورو در ماه درآمد خالص دارد.
مدیر کل یا مدیر عملیات در یک سازمان راهبردهای تجاری، بازاریابی و ارتباطی را ارائه میکند. او مدیریت اداری، مالی و تجاری موسسه یا سازمان را تحت کنترل دارد. همه چیز را زیر نظر دارد و سودآوری عملیات را کنترل میکند. این مسئول سطح بالا، باید از مهارتهای مدیریتی برخوردار باشد و به عبارتی یک مدیر خوب باشد. از ظرفیتهای بازارهای مختلف از داخلی تا بینالمللی آگاهی داشته باشد.
باید قادر به ارائه پیشنهادهای رقابتی باشد. اما اینها همه به این معنا نیست که محق حقوق بسیار بالاتری نسبت به سایر کارکنان است. در حقیقت نتیجه کار گروهی از افراد و با تقسیم وظایف کارکنان به این موفقیت نائل شده است. هر کسی در این مجموعه به سهم خود از مهارت و تخصص بهرهمند است و این موفقیت حاصل کار گروهی و پیچیده سازمان است و تنها از تلاش یک نفر (مدیر ارشد) بهدست نیامده است. هر کس در یک سازمان از توانایی و استعداد خاصی برخوردار است و این استعداد در مشارکت و همکاری میان سایر افراد با تخصصهای مختلف به شکوفایی میرسد.
استدلال دوم: مشکل جایگزینی
این تصور که جایگزین کردن مهارت و تخصص خاصی مشکل است، نمیتواند حقوق و دستمزد بالای مدیران ارشد را توجیه کند. مهارت و تخصص هم مانند سایر موارد ضروری دیگر در یک سازمان از قانون عرضه و تقاضا تبعیت میکند. مهارتهای نایاب و کمیاب نزد صاحبانشان به آنها این شانس را میدهد که دستمزد بالایی داشته باشند. اگر فقدان تخصص یک فرد، برای شرکت جبرانناپذیر باشد، شرکت سعی دارد آن شخص را متقاعد کند تا نزد موسسه بماند.
استدلال سوم: انگیزه
عامل انگیزه بهعنوان سومین استدلال و البته موردقبولترین استدلال در نظر اکثر مردم مطرح میشود. این استدلال در توجیه دستمزد بالای مدیران ارشد اینگونه است که سازمان برای تقویت روحیه و افزایش بهرهوری جمعی در مجموعه، با پرداخت حقوق بالا به مدیران آنها را نسبت به حداکثر رساندن سود مشتاقتر میکنند.
کارشناسان میگویند که تقویت در سطح پرداخت دستمزد، نقشی انگیزشی ایفا میکند. به این صورت که افراد با بهرهمندی از حداکثر توان و استعداد و مهارت خود، در سازمان پیشرفت میکند. افراد دارای تخصص برای رساندن درآمد خود به سطح قابل قبول و رضایتبخش به نفع کل مجموعه تلاش میکنند و در نتیجه کل سازمان و مجموعه از این موضوع نفع خواهد برد.
عامل انگیزه در حقیقت مشوق مدیران و همچنین کارکنان دیگر است تا سازمان به حداکثر سود و کارایی دست پیدا کند. از نظر کسبوکار، همه عوامل سازمانی در هر سه استدلال مشارکت دارند. کارشناسان کسبوکار معتقدند موفقیت یک سازمان نتیجه یک کار گروهی و با تمام استعدادهای مختلف موجود در یک سازمان است.