پنجشنبه, ۱۵ آذر(۹) ۱۴۰۳ / Thu, 5 Dec(12) 2024 /
           
فرصت امروز

نقطه صفر

9 سال پیش ( 1393/10/25 )
پدیدآورنده : بهروز فروتن  

برای آنکه بتوانم هزینه‌های زندگی‌ام را تامین کنم، شبانه‌روز کار می‌کردم. صبح‌های زود قبل از آنکه بچه‌ها بخواهند به مدرسه بروند برگه‌‌های تبلیغات تدریس خصوصی را با سریش به دیوارهای محله می‌چسباندم. یک روز برحسب اتفاق، یکی از دانش‌آموزان من را در حال چسباندن تبلیغ به دیوار دید. شاید اگر کس دیگری جای من بود خجالت می‌کشید اما من از کودکی یاد گرفته بودم که کار عار نیست برای همین به آن شاگرد لبخند زدم و از او خواستم به من در چسباندن تبلیغات کمک کند، جالب اینکه او هم بسیار خوشحال شد و با هم آن کار را تمام کردیم.

مدتی بود که در کنار تدریس، پیمانکاری ساختمان، تاسیسات و کارهای مدیریتی را نیز انجام می‌دادم اما هنوز انقلاب نشده بود که یک روز به خودم آمدم دیدم تمام پیمانکارها و شرکایم مرا دست تنها گذاشته و رفته‌اند. باید مقاومت می‌کردم، چاره دیگری نداشتم چون هدفم را می‌شناختم و می‌دانستم راه دیگری جز رسیدن به بزرگی وجود ندارد. 

تصمیمم را گرفتم، باید از صفر شروع می‌کردم. خانه را فروختم و مقداری هم پول قرض گرفتم و در زیرزمین همان خانه‌ای که روزی مال خودم بود و حالا مستاجر آن شده بودم وارد کار موادغذایی شدم. همسرم وقتی می‌دید شوهرش چگونه از جان و دل زحمت می‌کشد تا زندگی راحتی برای او فراهم کند همواره یاور و همراه من بود و مرا را در تصمیم‌هایی که می‌گرفتم یاری می‌کرد و حتی برای شروع کار موادغذایی حلقه ازدواجش را که عزیزترین خاطره زندگی‌اش بود در اختیارم قرار داد تا اگر لازم شد بفروشم و برای ادامه کار از آن استفاده کنم. 

آن روز همسرم با اشک حلقه ازدواجش را از انگشتش درآورد و در اختیار من قرار داد و گفت: این را هم بگیر و دوباره شروع کن، من مطمئنم که تو روزی موفق خواهی شد. از همان جا بود که برکت فراوانی وارد زندگی من شد. آغاز کار صنایع غذایی بهروز سال 1356 در زیرزمین یک خانه اجاره‌ای، در شهر تهران بود. من کار جدید را با کمک همسر و خواهر همسرم شروع کردم، آنها با کمک یکدیگر سالاد اولویه، مربا، کشک بادمجان، سس مایونز و ادویه‌جات را در خانه درست می‌کردند و برای فروش به فروشگاه‌ها می‌بردند. 

خیلی مواقع می‌شد که مغازه‌دارها بعد از 10روز خبر می‌دادند که آقا جنس‌هایت خراب شده، بیایید و ببرید. آنهایی هم که جنس‌ها را فروخته بودند، پولش را به موقع پرداخت نمی‌کردند.از این وضعیت بسیار ناراضی بودم می‌خواستم کاری کنم که مغازه‌دارها به دنبال اجناس من باشند نه اینکه پول اجناس خریداری شده را هم نگه دارند. حالا باید تمام کارهایم را قانونی می‌کردم تا دیگر اشکالی وجود نداشته باشد. 

کلی به این وزارتخانه‌ها رفتم و آمدم. به آنها می‌گفتم سابقه کار دارم، آنها می‌گفتند اگر سابقه کار داری ارائه بده. البته همه‌اش بهانه بود یا می‌گفتند امکانات نداریم یا اینکه طرحت توجیه علمی ندارد. حتی بعضی وقت‌ها از من تعهد می‌گرفتند که دیگر به آنجا نروم و به نگهبان در ورودی هم دستور داده بودند مرا به داخل راه ندهد. نباید ناامید می‌شدم یعنی نمی‌توانستم ناامید شوم. راهی که انتخاب کرده بودم مقصدی جز موفقیت نداشت. آنقدر رفتم و آمدم تا در نهایت مسئولان قبول کردند از به اصطلاح کارگاه من بازدید کنند.

* بنیانگذار صنایع غذایی بهروز

برچسب ها : فرصت آزاد پاورقی
لینک کوتاه صفحه : www.forsatnet.ir/u/VNJwe1rm
به اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی :
نظرات :
قیمت های روز
پیشنهاد سردبیر
آخرین مطالب
محبوب ترین ها
وبگردی
قیمت ورق گالوانیزهخرید از چینخرید فالوور فیکدوره رایگان Network+MEXCتبلیغات در گوگلقصه صوتیریل جرثقیلخرید لایک اینستاگرامواردات و صادرات تجارتگرامچاپ فوری کاتالوگ حرفه ای و ارزانلوازم یدکی تویوتاماشین ظرفشویی بوشآژانس تبلیغاتیتعمیرگاه فیکس تکنیکتور سنگاپورتولید کننده پالت پلاستیکیهارد باکستالار ختمبهترین آزمون ساز آنلایننرم افزار ارسال صورتحساب الکترونیکیقرص لاغری پلاتینirspeedyیاراپلاس پلتفرم تبلیغات در تلگرام و اینستاگرامگیفت کارت استیم اوکراینمحصول ارگانیکبهترین وکیل شیرازخرید سی پی کالاف دیوتی موبایلقیمت ملک در قبرس شمالیچوب پلاستضد یخ پارس سهندخرید آیفون 15 پرو مکسمشاور مالیاتیقیمت تترمشاوره منابع انسانیخدمات پرداخت ارزی نوین پرداختاکستریم VXدانلود آهنگ جدیدلمبهخرید جم فری فایرتخت خواب دو نفرهکابینت و کمد دیواری اقساطیکفپوش پی وی سیتماشای سریال زخم کاری 4تخت خوابخرید کتاب استخدامی
تبلیغات
  • تبلیغات بنری : 09031706847 (واتس آپ)
  • رپرتاژ و بک لینک: 09945612833

كلیه حقوق مادی و معنوی این سایت محفوظ است و هرگونه بهره ‌برداری غیرتجاری از مطالب و تصاویر با ذكر نام و لینک منبع، آزاد است. © 1393/2014
بازگشت به بالای صفحه