من قدرت و اعتبار اجتماعیام را مانند یک قیف برعکس میدانم که هر چه در آن بیشتر تلاش کنم، بیشتر به مردم محبت میکنم، هر چه مهرورزی بیشتری داشته باشم، اعتبار بیشتری به دست خواهم آورد و قدرتمندتر خواهم شد. شاید تنها دلیلی که باعث شده است هیچگاه از مسائل اقتصادی خسته نشوم همین اعتبار اجتماعی و مهرورزی بوده که سبب شده است همواره سرپا بمانم و به مبارزهام ادامه دهم. مهرورزی راهی است که اگر در آن یک چیز از دست بدهی، 10 چیز به دست خواهی آورد.
جامعهشناسان مشهور جهان در دانشگاه هاروارد پژوهشی درباره قدرت محبت به انجام رساندهاند. در این بررسی که زیر نظر کارآزمودهترین متخصصان و دانشمندان انجام شده، کشفیات جالب توجهی بهدست آمده است از این قبیل که محبت را نیز مانند هر توانایی دیگری میتوان در انسان پرورش داد! این یافتهها نشان میدهند هیچ دلیلی وجود ندارد که نتوان محبت را نیز مانند دیگر نیروهای طبیعی ایجاد کرد.
اما چگونه میتوان محبت را ایجاد یا تولید کرد؟ با این دریافت که محبت، هم شخصی و هم غیرشخصی است. در سطح شخصی میتوان محبت را بهصورت حس تعهد و ملایمت و مهربانی و تایید و تحسین نسبت به افراد خانواده یا حلقه دوستان نزدیک ایجاد کرد و نشان داد.
اما محبت در سطح غیرشخصی یعنی توانایی کنار آمدن با مردم و نیکخواهی برای دیگران بدون وابستگی شخصی. به این منظور، در دلتان تکرار کنید: «بدون هیچگونه وابستگیای، همه مردم را دوست دارم و همه مردم دوستم دارند.» پزشکی چینی که اکنون در مالایا زندگی میکند علاقهمند است که قدرت محبت غیرشخصی را به مردم بیاموزد تا برای درمان همه دردها و بیماریهایشان از آن استفاده کنند.
بیش از 150 هزار نسخه از مطالبی که در این باره نوشتهام در اختیار مردم گذاشتهام و در نوشتههایم از همه دعوت میکنم که روزی پنج دقیقه آرام و با چشمان بسته بنشینند و هر روز سر ساعتی معین به عبارت «عشق الهی» بیندیشند. معتقدم که در محبت، قدرتی هست که هماهنگی و عدالت و آرامش و صلح جهانی میآفریند. اگر از دیدگاه تحلیلی به محبت بنگرید میبینید که زندگی فرآیند دادوستد محبت است و آنان که در جریان و سیلان محبت زندگی نمیکنند، کمبودش را بهصورت مشکلات ذهنی و جسمی و دشواریهای زندگی تجربه میکنند.
با پرورش آگاهانه محبت میتوانید در مسیر موهبتهای نیکوی زندگی قرار بگیرید و به دیگران نیز کمک کنید تا آن را تجربه کنند. من از همان دوران کودکی یاد گرفتم که به دیگران محبت کنم و همه را دوست داشته باشم. پدرم همیشه به من توصیه میکرد که اگر میخواهی در قلبهای مردم نفوذ کنی، آنها را دوست داشته باش و به آنها محبت کن. یکی از قوانین این دوست داشتن هم، راستگویی است. راست گفتن در همه موارد، حتی زمانیکه به زیانم بود.
زمان کودکی در آسمان برای خودم ستارهای داشتم و عظمت خودم را در آن ستاره میدیدم و خودم را در وسعت و بزرگی آن جستوجو میکردم. اگر روزی دروغی میگفتم، شبها که روی پشت بام میخوابیدم از خجالت دیدن ستارهام سرم را زیر لحاف میکردم چون خودم را آدم کوچکی احساس میکردم که برای رسیدن به هدفم حقیقت را نگفته بودم. پدرم میگفت: کسی که دروغ میگوید قبل از هر چیز خودش را زیر سوال میبرد، چون جرأت نداشته است که با واقعیت روبهرو شود و با حقیقت ابراز وجود کند و این عدم گفتن حقیقت یعنی اینکه من شما را دوست ندارم که به شما حقیقت را نمیگویم و این مخالف قانون مهرورزی است.
آیا اعجابانگیز نیست که مانند دانشمندان دانشگاه هاروارد دریابیم که برای عشق، لازم نیست به بیرون از خویش بنگریم یا منتظر آیندهای دور باشیم؟ از هماکنون میتوانید آگاهانه عشق به خدا و عشق به خود و عشق به نوع بشر را در وجود خودتان بیافرینید، بیتردید ثمرهاش را بهصورت تجلیات کامل و بیهمتای عشق به سوی زندگیتان جلب میکنید.
* بنیانگذار صنایع غذایی بهروز