در یازدهم فروردین سال 1324 در محله امیریه تهران و در خانوادهای معمولی به دنیا آمدم. پدرم از افسران نظامی و مادرم از خانوادهای فرهنگی بود. آناتول فرانس شاعر مشهور فرانسوی در صفحه 63 کتاب تاریخی «اسرار سقوط احمدشاه» از اجداد ما به نامهای حسنخان و حسینخان حکمرانان ایروان در زمان فتحعلیشاه قاجار به «وطنپرستی، جنگاوری و مردانگی» یاد میکند. خانوادهام هفتنفری بودند: پدر، مادر، دو خواهر و دو برادر و من که فرزند آخر این جمع بودم.
فروتن بزرگ که خود از اوایل کودکی سخت کار کرده بود و طعم تلاش را چشیده بود همواره به فرزندانش توصیه میکرد که برای داشتن یک زندگی مستقل و راحت در آینده تا میتوانند کار کنند و به کار کردن عشق بورزند. این توصیهها، به ویژه به من میشد که نورچشمی فروتن بزرگ بودم. این پند دادنها از سن هشت سالگی من شکل جدیتری به خود گرفت. پدر به کاسبهای محل سفارش میکرد و حتی به آنها پول میداد تا به عنوان دستمزد به من بپردازند که او نزدشان کار کند و لذت کار کردن را بچشد.
آن دوران مثل حالا نبود که خرج بچهها را پدر و مادرها بدهند و بچه تا به سن و سال بالا که برسد، نداند کار کردن چه لذتی دارد و پول درآوردن چگونه است؟ آن روزها کسانی که مغازهدار بودند یک جعبه چوبی برای بچههایشان درست میکردند و مقداری جنس به آنها میدادند تا در کنار مغازه خودشان بساط کنند و راه و رسم معامله و خرید و فروش و رفتار با مشتری را از همان دوران کودکی بیاموزند. کسانی هم که شغل دولتی داشتند، تابستان بچهها را نزد کاسبهای محل یا آشنایان میفرستادند تا کار کنند.
بیشتر مواقع پولی که این بچهها درمیآوردند هیچگاه مهم نبود، بلکه کار کردن و لذت آن و تنبل بار نیامدن اساس این تفکر بود. شاید پدر و مادرهای امروزی با محبتهای بیجایشان به نوعی به فرزندانشان جفا میکنند زیرا در آینده این بچهها هستند که سرگردان و بیبنیه در جامعه رها میشوند و هیچ استقلالی از خود ندارند.
10 ساله بودم که ناگاه پشت و پناهم را از دست دادم. آری مرگ پدر برای من که صمیمیترین دوست دوران کودکیام بود ضربه سنگینی به حساب میآمد. آن روزها شاید وقتی که به این واقعه فکر میکردم آن را بسیار ناگوار میدیدم چرا که باعث شده بود تنها شوم و طعم خوش دوران کودکی را نچشم، اما هنگامی که سنام بالاتر رفت، متوجه شدم این تنهایی، لطف خداوند بوده که شامل حال من شده است.
باید یاد میگرفتم که بهطور کامل مستقل و متکی به خودم باشم، خداوند به تمام موجوداتی که قدم در راه بزرگ شدن و خدایی برمیدارند همواره یاری میرساند تا به اهدافشان دست یابند، شاید پارهای از این اتفاقات در برههای از زمان به نظر فردی که آن اتفاق ناگوار برایش پیش آمده ناخوشایند باشد، اما این همان تقدیر خداوند است برای حادثه عظیمی که در آینده پیش خواهد آمد. حالا مسئولیت بزرگی برعهده من بود. دیگر خودم بود.
* بنیانگذار صنایع غذایی بهروز