در بحث گذشته تمام تلاشم را کردم تا شما را متقاعد کنم که باید خیلی سریع خود را یک نویسنده بنامید. شاید اکنون زمان مناسبی باشد که این موضوع را با تالیف یک کتاب واقعی محقق
کنیم.
نگران نباشید. برای اینکه یک نویسنده خوب شوید حتما نباید یک نویسنده بزرگ شوید یا حتی نوشتن را دوست داشته باشید.
تکنولوژی و ابزاری که امروزه در اختیار ماست، جمعآوری و تالیف محتوای با کیفیت و انتشار آن را نسبت به گذشته، بسیار آسان کرده است.
دوست دارم امروز در مورد سهولت تالیف یک کتاب بحث کنیم؛ کتابی که میتواند اهدا شود، از طریق سایت Amazon.com به فروش برسد یا حتی در کتابفروشیها توزیع شود.
در این زمان عذر و بهانه شما این است:
«مگه اینطور نیست که بسیاری از نویسندگان هرگز درآمد درست و حسابی از شغل خود
ندارند؟»
من این حقیقت را میدانم که تقریبا تمامی نویسندگانی که میخواهند از طریق نوشتن یک کتاب، ثروتمند و مشهور شوند، شکست میخورند. درست است که برخی از این طریق به اهداف خود میرسند، اما این واقعیت پذیرفته شده است که تعداد بسیاری از آنها توفیقی کسب نمیکنند. منظور من این نیست که تلاش شما برای تالیف کتاب
بیارزش است.
مسلما در آینده درآمد بسیار خوبی خواهید داشت، موقعیت مناسبی بهدست خواهید آورد و تاثیر و اعتبار خود را گسترش خواهید داد، اما همگی این دستاوردها صرفا به دلیل حجم فروش کتاب شما نخواهد بود. حتی اگر چند نسخه از کتاب شما به فروش برسد، موفقیت ارزشمندی برای شما
محسوب میشود.
در اینجا چند نمونه از این موضوع را بیان میکنیم تا مشخص شود که تعداد فروش اهمیتی ندارد.
در یکی از سایتهای عضویتی من، به اعضای مشتاق بازاریابی اینترنتی میآموزیم که چگونه مفاهیم بازاریابی را به دنیای واقعی کسبوکار بسط دهند و بهصورت عملی آنها را به کار بندند؛ کسبوکارهایی که تاکنون چگونگی استفاده از اینترنت را بهعنوان ابزاری موثر در بازاریابی کاملا درک
نکردهاند.
من همواره به اعضای سایت توصیه میکنم هنگامی که با افرادی ملاقات میکنند، کارت ویزیت خود را به آنها ندهند، در عوض آنها را ترغیب میکنم تا یک کتاب کوچک به این افراد بدهند، کتابی که چند اصل از اصول کلی بازاریابی اینترنتی را شرح
میدهد.
بهعنوان مثال، فرض میکنیم که شما صاحب یک فروشگاه حیوانات خانگی در شهر کوچکی هستید. یک روز جوان مودبی به فروشگاه شما میآید و میگوید: «من میدانم که چگونه با استفاده از اینترنت کسبوکار شما را گسترش دهم و میتوانم این موضوع را به شما ثابت کنم. کتابی را که در مورد این موضوع نوشتهام اینجاست که فکر میکنم ایدههای ارزشمندی را در اختیار شما قرار میدهد.
من خودم عاشق حیوانات هستم و دوست دارم به شما کمک کنم، لطفا این کتاب را بخوانید و نتیجه را بهصورت تلفنی به من اطلاع دهید.
اگر تمایلی به انجام این کار ندارید، فروشگاه حیوانات خانگی دیگری نیز در این شهر وجود دارد که من چند روز آینده به آنجا مراجعه میکنم و فقط با یک نفر از شما میتوانم همکاری کنم.» سپس او یک کتاب با ظاهری زیبا و محتوایی ارزشمند و با کیفیت، با مضمون راهنمای کسبوکارهای کوچک برای ورود به عرصه تجارت اینترنتی
به من داد.
مثال دیگر: شما یک سالن ورزشهای رزمی دارید. یک کتاب زیبا با تصاویری حرفهای از خود که در یک کاور است، به کسانی که با آنها ملاقات میکنید، ارائه میدهید. عنوان کتاب این است: 10 مزیتی که ورزشهای رزمی در زندگی کودک شما دارد. حتی اگر آنها کتاب را باز نکنند (اکثر آنها هیچگاه این کار را انجام نمیدهند)، از یک کارت ویزیت یا یک بروشور بسیار مناسبتر است.
در هر کدام از این موارد، اگر شخصی هستید که کتاب را دریافت میکنید، این سوالات را از خود بپرسید:
* آیا تحتتاثیر قرار گرفتهاید؟
* آیا در هر مورد، کتاب بهتر از کارت ویزیت یا رزومه است؟
* آیا این فرد را بهعنوان یک کارشناس میشناسید؟
پرسش دیگر: آیا در مثالهای ارائه شده دستیابی به جایگاه بهترین فروشنده هدف نهایی بود؟ البته که خیر، اما کتاب همچنان بهعنوان ابزار بسیار موثر و قدرتمند در بازاریابی است، آیا اینچنین
نیست؟
بیایید یک کتاب بنویسیم. حتی اگر چند نسخه از کتاب شما به فروش برسد، موفقیت ارزشمندی برای شما محسوب میشود.