کلید ملی: پنجم دی ماه یادآور یکی از تلخ ترین اتفاقات تاریخ ایران زمین است. زلزله ویرانگر بم تمام خانه های شهر را خراب کرده و به دلیل آنکه اوایل صبح رخ داده بود تعداد تلفات هم بسیار زیاد بود. یک فروند هواپیمای ترابری نظامی تعدادی از مصدومین را به شهر ما آورده بود. در راه بازگشت به همراه چند تن از امدادگران هلال احمر این بخت را داشتیم که با همان هواپیما به بم برویم. از بدو ورود به فرودگاه بم نکاتی به چشم می آمد که گویای آماده نبودن کشور برای مدیریت بحران بود.
چنان که تا ساعت ها ستاد بحران از مدیریت واحد پیروی نمی کرد. هر چند در ظاهر این ستاد تشکیل شده بود اما سردرگمی و فقدان استراتژی موجب شده بود هر کسی دستور خودش را صادر کند. در نتیجه چنین وضعیتی بود که انبوهی از دانشجویان رشته های پزشکی و پرستاری و امدادگران خارجی به بم رسیده بودند اما کسی نبود که آنها را مدیریت کند.
خبررسانی دقیق و به موقع در زمان وقوع بحران یکی از ابزارهای مهم مدیریت بحران است. اما بی تجربگی رسانه ها در پوشش چنین اتفاق هایی و آموزش ندیدن خبرنگاران خودش را در زلزله بم به خوبی نشان داد.
برای نمونه هر یک از رسانه ها در گفت وگو با یک مقام مسئول یا غیر مسئول شمار قربانیان را از ۲۰ هزار نفر تا ۴۵ هزار نفر تخمین می زدند و در ساعات اولیه اسامی و مشخصات ظاهری مصدومانی که در به بیمارستان های کشور فرستاده شده بودند جایی ثبت نشده بود. اطلاع رسانی هیجانی و غیردقیق موجب شده بود مردم زیادی از شهرهای دور نزدیک و به قصد کمک روانه بم شوند و. . .
در طول ۱۳ سالی که از زلزله بم می گذرد کشور بحران های دیگری را هم از سر گذرانده و انتظار می رود نظام مدیریتی کشور از این حوادث و از همه مهمتر زلزله بم درس گرفته باشد. اما آیا درس گرفته ایم؟ حادثه آتش سوزی و فروریختن ساختمان پلاسکو در روز ۳۰ دی ماه در تهران نشان داد که هنوز درس نگرفته ایم. همان دو مشکل ۱۳ سال قبل در این حادثه به شکلی دیگر خودش را نشان داد. بعد از آنکه ساختمان پلاسکو فروریخت و بحران وارد فاز تازه ای شد مسئولان زیادی خودشان را به محل حادثه رساندند.
از شهردار تهران تا مسئولانی که بنا به تعاریف مدیریت بحران مسئولیتی دراین باره ندارند. ساعتی بعد فیلمی کوتاه در شبکه های اجتماعی پخش شد که شهردار تهران، به صورت ایستاده دستورهایی درباره شیوه آواربرداری و امدادرسانی صادر می کند. اطراف شهردار شلوغ است و یکی دو نفر هم دارند همزمان با تلفن های شان صحبت می کنند. در همین فیلم کوتاه و عکس های منتشر شده بعدی از جلسات ستاد بحران، اثری از استفاده از نقشه های جغرافیایی منطقه و نقشه های تاسیساتی ساختمان پلاسکو دیده نمی شود.
مشخص نیست که ترکیب ستاد بحران همان ترکیب رسمی اش است یا یک دورهمی برای چاره اندیشی. شیوه اطلاع رسانی از روند امدادرسانی اما نشان داد که همان دو خطای قدیمی رخ داده است. یعنی بی برنامگی و فقدان مدیریت واحد و اطلاع رسانی غیردقیق. تا حوالی غروب روز جمعه ۳۰دی ماه ستاد بحران سخنگو نداشت. هر خبرنگاری با هر مسئولی که سر راهش قرار می گرفت مصاحبه می کرد.اظهارنظرهای ضدونقیض به قدری زیاد شده بود که موجب سردرگمی مخاطبان شد. صداوسیما در این سردرگمی خبری شریک بود. انتشار برخی اخبار غیر موثق به بحران دامن زد.
مثلا یکی از خبرگزاری ها نوشت ۳۰۰نفر هنگام فروریختن ساختمان در طبقات مختلف پلاسکو بوده اند. خبری که بلافاصله تکذیب شد. استاندار تهران، وزیرکشور، تعدادی از نمایندگان مجلس، دادستان تهران، رئیس شورای شهر و تعدادی از اعضای شورا، مسئولان اورژانس و مسئولان شهرداری هر یک با ادبیات خاص خودشان با رسانه ها سخن گفتند. همه اینها در کنار «منابع آگاه» که حرف های عجیب و غریب از قول شان در رسانه ها نقل شد؛ نشان داد که مسئولان هم از پروتکل های مدیریت بحران اطلاع ندارند. یک اتاق خبر واحد تشکیل نشد و کار سخنگوی ستاد بحران به قدری دشوار شد که باید هر چند دقیقه خبر یکی از مسئولان را تکذیب می کرد.
حادثه ساختمان پلاسکو نشان داد هنوز جایگاه ستادبحران به عنوان ستادی حرفه ای و عملیاتی روشن نیست. دیگر اینکه ستاد بحران در شکل عملیاتی اش نیازمند طراحی و تدوین ضوابط اطلاع رسانی بحران با کمک روزنامه نگاران و استادان ارتباطات است.
از سوی دیگر خبرنگاران رسانه ها هم بایستی درباره خبرنویسی بحران آموزش های جدی ببینند. در ماجرای اخیر برخی خبرنگاران تحت تاثیر حادثه خودشان به بخشی از مسئله بدل شده بودند و توان این را نداشتند که با فاصله و خونسردی خبر رسانی کنند. عجله در انتشار سریع تر خبر آفتی است که نمی توان از تبعات ناگوار آن برای بازماندگان حادثه دیدگان چشم پوشی کرد.