یک نفر از سمت راست زانویش را به زانویم میزند، هر بار محکمتر. تا حد درد گرفتن. یک نفر از سمت چپ با نوک کفشش به پاشنه کفشم میکوبد، او هم هر لحظه محکمتر. خداخواهی است که میزهای جلسه شرکتمان یک صفحه جلویی بلند دارند که پای اشخاص حاضر در جلسه به هیچ عنوان در مرآی نفرات مقابل نیست، وگرنه تا حالا آبرو و حیثیتمان رفته بو...
بالاخره باید به جوانها میدان داد. باید کمکم و با حمایت همهجانبه و رعایت جوانب احتیاط به آنها بال و پر داد تا بپرند و در آسمان کار و تلاش و آبادانی وطن اوج بگیرند و قلل رفیع سازندگی و توسعه را فتح کنند. در همین راستا سه نفر از جوانان برنای این مرز و بوم را طی یک اقدام گازانبری مامور به جمع و جور کردن کامل یک وظیفه سا...
میگویند تنبیه باید متناسب با خطا باشد، به عبارتی مجازات باید با جرم بخواند. نمیشود که بابت یک گردش به چپ ممنوع مثلا کسی را تبعید کرد! این حرف بسیار درستی است، در همه زمانها و مکانها و بهویژه در حوزه سیاست و مدیریت.
یک غروب گرم و خفقانآور تابستانی است که در یک رفت و برگشت اطلاعات و طی اشتباه لپی یک نفر و لقلقه لس...
- رییس جان؟ رییس جان؟ (من را میگوید!) وقت داری یه لحظه؟- بفرما جوون، بیا تو بشین، بله، در خدمتم، امر بفرما.- آقا من دوباره تو همون مربع خبیثه گیر کردم... یه فکری بکنین تو رو خدا...- مربع خبیثه؟ مگه قبلا دایره خبیثه نبود؟ الان مربع شد؟ حداقل بیضی میگفتی...- نه این دفعه آخه چهارضلعیه، یک ورش کارفرماس، یک گوشهاش مشاوره...
اگر میشد یکجوری بشود که آدم هم مدیر خوبی باشد و کارهای خودش و گروهش را پیش ببرد و هم آدم مهربان و مطبوعی باقی بماند خیلی خوب میشد. اما متاسفانه در عمل این دو مقوله بیارتباط و متنافر و حتی گاهی متضاد هستند. یعنی یک مدیر حتما یک جاهایی باید آدم ناخوشایند و مزخرفی به نظر برسد تا کارش را به سامان برساند. این قضیه حداقل...
نگارنده از همان اوان طفولیت از هر کنشی که رنگ و بویی از خبرچینی و جاسوسی و احیانا زیرآبزنی داشته باشد، بیزار بوده و به طور کلی تلاش کرده که دامن اخلاق خویش را از چنین لکههایی مبری بدارد.
این بود و بود تا جدیشدن مناسبات شغلی، که ناگهان دنیا شکل دیگری به خود گرفت و همهچیز از ریخت افتاد. طبق معمول همه چیز، در آن دورا...
رییس بنده از آن جمله انسانهایی است که کلهماجمعین خویشتن را وقف کار کرده و مهمترین جنبه زندگی خود را بر مبنای انجام پروژهها و ایجاد حداکثر عمران و آبادانی نهاده است. درنتیجه جهتگیری همهچیز در زندگی ایشان معطوف به بهتر شدن اجرای کارها و کمتر کردن معضلات و مشکلات مدیریت اجرای پروژه است. ازجمله خصوصیات جالب شخصیتی...
... مشارالیه ضمن برخوردهای تبعیضآمیز با نفرات جدیدالورود، تمام مزایای متعلقه را به نفرات قبلی گروه خودشان اختصاص داده و از احقاق حقوق حقه اینجانبان، نویسندگان نامه سر باز میزنند، فلذا مستدعی است هرچه سریعتر نسبت به انتقال افراد جدیدالورود به یک مدیریت دیگر دستور اقدام مقتضی صادر فرمایید و در غیر این صورت تمام امضاکن...
براساس اصل میل به حداکثر بینظمی که هم در مورد اشیا و هم در مورد آدمیان بهطور کامل جاری است، اگر قرار باشد کاری انجام شود لازم است شخص یا اشخاص دلسوزی تولی این امر را به عهده بگیرند و بینظمی را مهار کنند. تفهیم اجزای مختلف کاری که قرار است انجام شود برای اشخاص دخیل در انجام آن، پاسخ دادن به ابهامات و پرسشهای ا...
- برای چی این کارو کردی؟ زنگ زدی دعوا راه انداختی؟ شاخ و شونه کشیدی؟ خیلی بد کاری کردی. میدونی این کیه که باهاش اینجوری حرف زدی؟
- هر کی میخواد باشه رییس، آخه خب چقد تحمل کنم؟ یه مسئله کوچولو آخه چقد باید طول بکشه؟ الان یک ماه و نیم شده دیگه، هر روز زنگ میزنم، هر روز پیغوم میفرستم، یه روز درمیون پا میشم میرم ا...
در اینکه زمان حالتی نسبی دارد که شکی نیست. یک موقع زود میگذرد، یک وقت دیر. در اینکه درک ما از زمان هم نسبی است دوباره شکی نیست. برای یکی، یک ساعت هم زیاد است و برای دیگری یک روز هم زمان زیادی نیست. در امورات مربوط به کار و پروژه شکل درست و آرمانی آن است که درک ارکان پروژه از زمان به هم نزدیک شود. که صد البته در عمل ای...
موانع همواره هستند. هیچ کاری بدون مانع نمیشود. هیچ کاری بدون زحمت و صرف وقت و نیرو و عرقریزی انجام نمیشود. فقط موانع هستند که معمولا بدون آنکه وقت و هزینهای صرف آنها شود به وجود میآیند! یعنی به نظر میرسد اصلا خصلت جبری این دنیا همین است که تخریب و از بین بردن و مانع تراشیدن وقت و نیرو و هزینه نمیخواهد. رفع کردن...
روز اول کاری من است. نه به عنوان مدیر یا مسئول بلکه به عنوان یک کارمند ساده بخش فنی. یک سهشنبهای در هفته قبل، آمده و با رییس بخش، مذاکرات شغلی انجام دادهام و بعد مقرر گردیده که روز شنبه بعدش صبح علیالطلوع در محل خدمت خود حضور بههم رسانم. به عنوان یک جوان پرحرارت تازه از دانشگاه درآمده که تصمیم دارد هرچه سریعتر تم...
همینطور لنگ در هوا ماندهام. 20نفر آدم کوتاه و بلند، سبیل در سبیل دورتادور میز نشستهاند و چشم به دهان من دوختهاند که در و گهر بیفشانم و من با ذهنی خالی از هرگونه محتوا همینطور سرم را مثل پریسکوپ یک زیردریایی گمشده به اینسو و آنسو میگردانم. لحظات کش میآیند. خاطرات دوران شیرین کارمندی یک به یک برایم مرور میشود...
جناب آقای مهندس، من کارفرما هستم یا شما؟ تصمیمگیرنده نهایی در مورد پروژه منم یا شما؟ اگه این پروژه بد از کار در بیاد، جاییش بلنگه یا خدای ناکرده ، زبانم لال یه لفت ولیسی، یه اینور اونور شدنی، یه پول چایی، یه سبیل با چربی بالایی، چیزی اتفاق بیفته نهایتا شما پاسخگوی سازمان بازرسی و مامورین غلاظ و شداد آن خواهید بود یا...