درس های کارآفرینی از زبان حرفه ای ها: کلاس درسی با کیفیت جهانی

هرساله یک عالمه دانشجوی با انگیزه با آرزوهای دور و دراز وارد رشته هایی مثل کارآفرینی، بازاریابی و انواع و اقسام گرایش های مدیریت می شوند تا شانس شان در دنیای رنگارنگ کسب و کار را امتحان کنند. بی شک برای خیلی از این دانشجوها افرادی مثل ایلان ماسک یا بیل گیتس اسطوره هایی تکرارنشدنی هستند؛ از آن دست اسطوره هایی که حتی نزدیک شدن به کارنامه حیرت انگیزشان مو به تن آدم سیخ می کند. اگر در دنیای فوتبال مسی و رونالدو حرف اول و آخر را می زنند، در عرصه کسب و کار هم کارآفرینان مولتی میلیاردر سوپراستارهای بی چون و چرای دنیا هستند. 

شاید فکر کنید کارآفرینان موفق به طور طبیعی باید فارغ التحصیل های هاروارد، آکسفورد یا بقیه دانشگاه های درجه یک دنیا باشند، اما واقعیت کاملا خلاف این ایده را نشان می دهد. مثلا برند فیس بوک را در نظر بگیرید؛ طراحی پلتفرمی در حد و اندازه فیس بوک قطعا بیشتر به کار یکی از فارغ التحصیل های دانشگاه MIT می خورد تا مارک زاکربرگی که درسش را هم نیمه کاره رها کرده است. از این دست مثال ها تا دل تان بخواهد در دنیای کارآفرینی وجود دارد. به طوری که انگار همه کارآفرینان موفق دنیا هیچ دل خوشی از درس و دانشگاه ندارند. با این حساب بد نیست از خودمان بپرسیم پس چطور باید در ماراتن نفسگیر کسب و کار تبدیل به یک قهرمان شد؟

اجازه دهید برای جواب دادن به سوال بالا از یک مثال کاربردی استفاده کنیم. بازیگر تازه کاری را در نظر بگیرید که آرزوی تبدیل شدن به یکی از سوپراستارهای دنیای هالیوود را دارد. از قضا شخصیت اصلی داستان ما دانشجوی بازیگری هم هست. شاید یک فرض ساده در این میان امکان موفقیت او در دنیای سینما در صورت پشت سر گذاشتن تمام واحدهای درسی باشد. با این حال یک فرض هوشمندانه می تواند توجه به تجربه بقیه بازیگرهای موفق و درجه یک در کنار پاس کردن انواع و اقسام درس های به درد نخور باشد. خب تا وقتی می شود از روی دست کسانی مثل آل پاچینو یا رابرت دنیرو کپی کرد، اصلا چرا قهرمان داستان ما باید سر کلاس های کسل کننده حاضر شود؟ این مثال عجیب و غریب با همه علامت سوال هایی که در ذهن شما ایجاد کرده، کمابیش در عرصه کارآفرینی نیز مصداق دارد. به زبان خودمانی، بعضی از درس ها را نمی شود در دانشگاه یا بین جزوه های درسی پیدا کرد، البته مگر اینکه خودِ بیل گیتس یا استیو جابز استاد شما باشند!

مطلب مرتبط: 5 درس مهم از کارآفرین های موفق

اگر از مخاطب های پر و پا قرص روزنامه فرصت امروز باشید، خیلی خوب می دانید ما اهمیت ویژه ای برای تجربه کارآفرینان بزرگ دنیا قائل هستیم. دقیقا به همین خاطر برای اینکه به شما در این مسیر پرپیچ و خم کمک کنیم، به جای نصیحت های خشک و خالی چند تا استاد دانشگاه یا کارشناس های تازه از راه رسیده، خیلی صاف و پوست کنده رفته ایم سراغ توصیه های کارآفرینان درجه یک دنیا. ماجرا جالب شد، نه؟

شما را نمی دانم، ولی از نظر من دنیای کارآفرینی از خیلی جهات شبیه رینگ بوکس است. شاید شما یک مربی خیلی خوب در کنارتان داشته باشید که ته توی تمرین های علمی و تغذیه مناسب را درآورده باشد، اما تا زمانی که با یک قهرمان این ورزش تمرین نکنید، راه و چاه حرفه ای شدن را پیدا نخواهید کرد. دقیقا به همین خاطر مربی های درجه یک ورزشی همیشه قهرمانانی هستند که سرد و گرم روزگار را چشیده اند. 

اگر شما هم دوست دارید برای همیشه از شر نصیحت های بی سر و ته کارشناس هایی که حتی یک دقیقه هم تجربه کارآفرینی نداشته اند خلاص شوید و در عوض پای صحبت های کارآفرینان بزرگ بنشینید، این مقاله تماما مخصوص شماست، چراکه قرار است سر کلاسی با ایلان ماسک، جف بزوس و رفقا بنشینید. پس منتظر چه هستید؟ همین حالا کوله و دفترتان را آماده کنید تا کلاس کارآفرینی ‏مان را با مهمان های ویژه شروع کنیم. 

چرا درس گرفتن از کارآفرینان بزرگ مهم است؟

تنیسور مشهوری مثل راجر فدرر را در نظر بگیرید؛ احتمالا چنین ورزشکار بزرگی در طول سال های دراز شیوه های خاص خودش برای تمرین و ضربه زدن را یاد گرفته است. با این حساب اگر یک روز مربی اش از او بخواهد همه تکنیک های قبلی اش را فراموش کند و فقط از تکنیک های جدید استفاده کند، احتمالا واکنش قهرمان قصه ما یک خنده بی نهایت تلخ خواهد بود. البته مگر اینکه مربی اش بتواند حسابی او را قانع کند که تکنیک های جدید بیشتر به دردش می خورند. 

داستان فوق درباره یادگیری راه و چاه دنیای کارآفرینی با درس گرفتن از کارآفرینان بزرگ هم مصداق دارد. خب تا وقتی که این همه دوره آموزشی و کتاب های چند صد صفحه ای در بازار وجود دارد، چرا باید پای صحبت های کارآفرینان گوناگون بنشینیم؟ بی شک سوال بالا اهمیت خیلی زیادی دارد و اگر ما برای آن جواب درستی در چنته نداشته باشیم، همین اول کاری شما را ناامید کرده ایم. اجازه دهید قبل از اینکه سوالات مختلف در سرتان رژه بروند، جواب آنها را با هم پیدا کنیم. اینطوری آخرین شک و تردیدهای تان نسبت به شرکت در کلاس جادویی ما با حضور کارآفرینان درجه یک دنیا برطرف می شود. 

1.    خداحافظی با حرف های پراکنده

آیا تا به حال برای تان پیش آمده در مورد یک مسئله واحد با کلی از اظهارنظرهای گوناگون و حتی متضاد رو به رو شوید؟ شاید در نگاه اول چنین شرایطی بیشتر مخصوص فیلم های علمی- تخیلی باشد، اما در همین دنیای کسب و کار هم درباره شیوه های کارآفرینی موفقیت‎آمیز کلی بحث و جنجال وجود دارد. به طوری که گاهی اوقات آدم شک می کند اصلا این همه کارشناس دارند درباره یک موضوع مشترک حرف می زنند یا نه!

همانطور که در یک تیم فوتبال باید فقط یک سرمربی باشد که همه از تکنیک ها و حرف های او استفاده کنند، در دنیای کسب و کار هم اگر قرار باشد شما به نصیحت هر کسی که از راه می رسد اعتماد کنید، کلاه تان پس معرکه خواهد بود. یادتان باشد در دنیای امروزی نمی شود کلاغ سیاه را رنگ کرد و به جای قناری به دیگران فروخت. پس اگر دوست دارید در مسیر کارآفرینی میانبر بزنید، باید یک راست بروید سراغ کسانی که چند تا پیراهن بیشتر از شما در این عرصه پاره کرده اند. خب چه کسانی بهتر از کارآفرینان بزرگ و موفق دنیا که اتفاقا ثروت های چند میلیارد دلاری هم دارند؟ اینطوری هم تکنیک های بی عیب و نقصی برای ادامه راه تان پیدا می کنید، هم اینکه یکبار برای همیشه از شر حرفه ای پراکنده کارشناس های مختلف خلاص خواهید شد؛ به همین راحتی.

مطلب مرتبط: 5 درسی که هر کارآفرین باید بیاموزد

2.    یادگیری فشرده نکات طلایی

هیچ کس دوست ندارد وقت گران‏ بهایش را سر کلاس های طولانی که همیشه به چرت های نصف و نیمه ختم می شود، تلف کند. باور کنید یا نه، خیلی از کسانی که دل شان به شرکت در کلاس های مختلف خوش است، دست آخر تقریبا هیچ نکته تازه ای یاد نمی گیرند. اینطوری شما می مانید و نکات کلیشه ای که از قضا کلی هم برای تان آب خورده است. 

در دنیایی که تغییرات سریع ویژگی انکارناپذیر آن است، کارآفرینی با توصیه های کلیشه ای دقیقا مثل رفتن به مبارزه با اژدهایی هفت سر آن هم با تجهیزات عصر حجر است. بی شک در چنین شرایطی شما نه تنها شانسی برای شکست دادن غول بی شاخ و دم پیش روی تان ندارید، بلکه خیلی خوش اقبال باشید زنده به خانه بر خواهید گشت؛ همین و بس!

اگر تا به حال به سخنرانی های TED گوش داده باشید، اغلب کارآفرینان بزرگ در این جور مراسم ها حرف شان را خیلی ساده و کوتاه می زنند. این راه و رسم آموزش از زمین تا آسمان با شیوه استادهای دانشگاه فرق دارد. با این حساب جایگزین کردن کارآفرینان حرفه ای به جای کارشناس ها و استادهای مختلف خیلی هم ایده بدی نخواهد بود. دست کم شما کلی از وقت تان را ذخیره می کنید و می توانید بعدا استفاده های گوناگونی از آن ببرید. 

3.    کارآفرینان بزرگ و مسئله اعتبار

تهیه کنندگان بزرگ سینما برای ساختن یه فیلم درجه یک هیچ وقت سراغ یک کارگردان صفر کیلومتر نمی روند. آنها برای این کار همیشه فهرستی از اسم های بزرگ کنار دست شان دارند و در این میان مسئله دستمزد این چهره های مشهور هم اصلا محلی از اعراب ندارد. بی شک یک تهیه کننده زیرک می تواند با یک دهم هزینه همکاری با اسکورسیزی یا تارانتینو یک فیلم به کارگردانی یک هنرمند بی نام و نشان بسازد، اما مسئله اینجاست که واکنش تماشاگران به چنین اثری چه خواهد بود؟ شما را نمی دانم ولی من اگر قرار باشد به سالن سینما بروم و کلی هم پول بلیت بدهم، به چیزی به غیر از آثار کارگردان های درجه یک سینما راضی نخواهد شد. فکر می کنم حالا دلیل سر و دست شکستن تهیه کننده ها برای کارگردان های حرفه ای را متوجه شدید، مگر نه؟

همانطور که امضای یک کارگردان بزرگ زیر یک اثر هنری کلی اعتبار دارد، کلاس های آموزشی و توصیه های کارآفرینی هم وقتی از سوی کسانی مثل جف بزوس باشد، کلی ارزش و اعتبار پیدا می کند. پس تا زمانی که می شود با توصیه های این دست از کارآفرینان درجه یک کارتان را پیش ببرید، اصلا نباید فکرتان هم سمت راهکارهای دیگر برود. 

کلاس درسی با بزرگان: راه و چاه های کارآفرینی بی دردسر!

حالا که با مزایای گوش دادن به نصیحت کارآفرینان بزرگ آشنا شدید، بد نیست بدون حاشیه رفتن برویم سراغ اصل مطلب. تا اینجای کار ما فقط شما را نسبت به نشستن سر کلاس درس مولتی میلیاردرهای دنیای کارآفرینی ترغیب کردیم. با این حساب نوبتی هم باشد، باید آستین ها را بالا بزنیم و وارد گود شویم. وگرنه هیچ وقت خبری از موفقیت در دنیای کسب و کار نخواهد بود و شما هم فقط وقت تان را هدر داده اید. پس این شما و این هم توصیه های دست اول از بزرگترین کارآفرینان دنیا.

مطلب مرتبط: درس های کارآفرینی از کارآفرینان برتر دنیا

بیل گیتس: ایده های تان را معطل نگذارید

بعضی از افراد آنقدر منتظر شرایط مناسب یا یک روز عالی برای کار کردن روی ایده های شان هستند که آخر سر بقیه سوار بر ماشین های مسابقه آخرین سیستم از کنارشان عبور می کنند. باور کنید یا نه، ایده «آمدن یک روز خوب» هر جایی مصداق داشته باشد، دست کم در دنیای کسب و کار اصلا کاربرد ندارد. اینکه شما منتظر ابر و ماه و خورشید باشید، بیشتر شبیه آن است که دستی ‎دستی کارنامه کارآفرینی تان را زیر خروارها خاک دفن کنید. 

اولین استاد شما در کلاس درس هیجان انگیز ما بیل گیتس است. این کارآفرین حیرت انگیز در طول زندگی اش اصلا میانه خوبی با منتظر ماندن نداشته است. به همین خاطر همیشه مثل برق و باد ایده های خود را اجرا کرده و اصلا هم منتظر اتفاق عجیبی نبوده است. اگر بخواهیم از یک مثال فوتبالی استفاده کنیم، باید گفت اگر شما دنبال گل زدن و تبدیل شدن به قهرمان تیم تان هستید، باید دست بجنبانید و در یک چشم به هم زدن خودتان را به پشت محوطه جریمه حریف برسانید. وگرنه در یک چشم به هم زدن چهار یا پنج تا گل می خورید و تکلیف تان یکسره می شود. 

بیل گیتس در سال های اول کاری اش به شرکت MITS برخورد که دنبال یک کدنویسی ساده تر برای کامپیوترهای کوچکش بود. بیل گیتس در آن زمان فقط ایده اولیه برای ارائه برنامه ای ساده و کم هزینه برای شرکت MITS را داشت. با این حساب قهرمان جوان قصه ما احتمالا هیچ شانسی برای جلب نظر شرکتی به بزرگی MITS نداشت. شاید فکر کنید بیل گیتس در چنین شرایطی خودش را به هر دری زد تا نظر مساعد مدیران شرکت را جلب کند. در این صورت احتمالا اصلا آقای گیتس را خوب نمی شناسید. ماجرا جالب شد، نه؟

تمام کاری که بیل گیتس در رویارویی با مدیران ارشد MITS انجام داد، اطمینان دادن به آنها درباره آماده بودن یک سیستم عامل با کدهای کاملا جدید برای کامپیوترهای این شرکت بود. اینطوری تمام مدیران عاشق ایده نوآورانه او شدند. البته در واقعیت بیل گیتس نه تنها آشنایی چندانی با دنیای کدنویسی نداشت، بلکه حتی سیستم عامل تازه ای هم دم دستش نبود. تنها گام رو به جلوی گیتس در این بین داشتن یک همکار خوره در دنیای کدنویسی و ایده ای نوآورانه بود. همین ها کافی بود تا بیل گیتس کاملا مطمئن از خودش دنبال سرمایه گذارهای درجه یک باشد. 

وقتی بیل گیتس خیالش بابت عقد قرارداد با شرکت MITS راحت شد، تازه رفت سراغ اینکه ایده اش را تبدیل به واقعیت کند. شاید این کار برای یک کارآفرین امروزی کاملا دیوانگی به نظر برسد، اما برای بیل گیتس کاملا منطقی بود، چراکه او اصلا دوست نداشت ایده های خودش را معطل این و آن گذاشته و منتظر یک فرصت خوب برای رفتن سراغ شرکت  MITS باشد. پس این ریسک عجیب را به جان خرید و کارش را شروع کرد؛ به همین سادگی.

مارک زاکربرگ: همه چیز پول نیست!

بی شک شنیدن هر کسی به غیر از مارک زاکربرگ شما را به توجه به نکاتی بیشتر از سود دعوت می کرد، خیلی راحت قید صحبت هایش را می زدید و می رفتید دنبال کارتان است. با این حال اینجا پای کارآفرینی در میان است که تمام نسل های امروزی شبکه های اجتماعی مدیون کارهای او هستند. از قضا مارک زاکربرگ یکی از مولتی میلیاردرهای بزرگ نیز محسوب می شود. با این حساب نصیحت او برای توجه به چیزی به غیر از پول کمی عجیب به نظر می رسد، مگر نه؟

شکی نیست هدف اول و آخر هر کارآفرینی از ورود به دنیای کسب و کار کسب سودهای کلان است. خب اگر کسی را سراغ دارید که برای هدفی به غیر از این زحمت کار و تلاش شبانه روزی را به جان می خرد، ما را هم بی خبر نگذارید. البته ماجرا در مورد مارک زاکربرگ اندکی متفاوت است. او اصلا معتقد نیست پول درآوردن کار بد یا ناپسندی است، بلکه توصیه اش برای کارآفرینان جوان اهمیت دادن به ایده اصلی شان به جای تبدیل شدن به یک ماشین شمارش پول است. شما می توانید رویاهای دور و درازتان را داشته باشید، اما این رویاها فقط با پول خشک و خالی تحقق پذیر نیستند. یک فرض هوشمندانه در این میان داشتن ایده ای هیجان انگیز مثل راه اندازی اولین شبکه اجتماعی دنیا و کار کردن 24 ساعته روی آن است. مارک زاکربرگ دقیقا همین ایده را داشت، اما در سال نخست کاری اش هیچ سودی به دست نیاورد. اگر او یک آدم بی نهایت پول پرست بود، باید همان اول کار بی خیال این ایده جذاب می شد و می رفت دنبال کارهای دیگر. با این حال مارک زاکربرگ مصمم بود تا ایده جسورانه اش را تبدیل به واقعیت کند و در این بین هم اصلا ضرر مالی یک ساله مسئله مهمی نبود. 

مطلب مرتبط: توصیه های کارآفرینی که در دانشگاه ها یاد نمی دهند!

مارک زاکربرگ بعد از کلی دردسر در نهایت توانست فیس بوک را به شکل امروزی توسعه دهد. بعد از اینکه اولین موفقیت های فیس بوک نمایان شد، شرکت یاهو با آن همه سابقه درخشان روی این ایده دست گذاشت. اجازه دهید یک سوال کاملا وسوسه برانگیز از شما بپرسیم؛ اگر کسی برای ایده شما یک میلیارد دلار پیشنهاد دهد، جواب تان چه خواهد بود؟

شما را نمی دانم، ولی من که حتی شنیدن پیشنهاد یک میلیارد دلاری هم مو به تنم سیخ می کند، چه برسد به اینکه واقعا پای چنین معامله ای وسط باشد. البته در این بین پیشنهاد فوق برای مدیرعامل فیس بوک اصلا جذاب نبود و او حتی به آن جواب هم نداد. بی شک مقاومت در برابر چنین پیشنهاد نان و آبداری فقط مربوط به طمع بیش از اندازه برای کسب سود بیشتر نیست، بلکه کاملا برعکس در اینجا صحبت از عشق و علاقه به کاری است که انجام می دهید. 

مارک زاکربرگ از همان روز اولی که فیس بوک را راه اندازی کرد، عاشق کارش بود. این احساس هر لحظه از روزش را پر می کرد و به او برای ساعت های طولانی کار بدون خستگی انرژی می داد. همین امر باعث شد ایده طلایی اش را با هیچ پیشنهاد و پول کلانی معامله نکند. اگر شما هم دوست دارید در دنیای کسب و کار اسم و رسمی برای خودتان به هم بزنید، باید همین ذهنیت را داشته باشید. وگرنه خیلی زود از کارتان خسته می شوید با اولین پیشنهاد یا ایده متفاوت همه چیز را به حال خودش رها خواهید کرد؛ همینقدر عجیب و غم‎انگیز!

ریچارد برانسون: رویاپردازی های بزرگ + ایده های ارزشمند

وقتی کسی آرزوی تبدیل شدن به یک خلبان درجه یک را دارد، نمی تواند فقط با بازی های کامپیوتری این خواسته را عملی کند. چنین آدمی باید آنقدر جسارت و اراده داشته باشد تا از خیلی تفریحات و اوقات فراغتش صرف نظر کند و تمرین های سخت را به جان بخرد. وگرنه در دنیا که قحطی خلبان نیست!

ماجرای خیلی از کارآفرینان در بازار دقیقا مثل خلبان هایی است که فقط پشت کامپیوتر یا پلی استیشن مهارت شان را به رخ می کشند. اگر شما دوست دارید واقعا یک خلبان واقعی شوید، باید هر جور شده دست از گول زدن خودتان بردارید و فورا در کلاس های تخصصی ثبت نام کنید. 

قبول دارم این بخش خیلی عجیب یا حتی غیرمنتظره شروع شده است، اما کاملا با شخصیت کارآفرینی که قصد بررسی اش را داریم، هماهنگ است. ریچارد برانسون از آن دست آدم هایی است که اصلا قبل پیش بینی نیست. شاید شما او را در یک رستوران معمولی در نیویورک ببینید و حتی وی را به جا هم نیاورید. با این حال در فکر او ده ها ایده چند میلیون دلاری رژه می رود. 

آقای برانسون در زندگی اش یک نصیحت خیلی صاف و ساده برای دیگران دارد. او معتقد است اگر شما بخواهید از سوی دست کارآفرینان بزرگ کپی کنید، همیشه جای تان ته صف کارآفرینی خواهد بود و هیچ چیزی نصیب تان نخواهد شد. در عوض شما به جای تقلب های کودکانه باید سراغ ایده هایی بروید که واقعا دردی از مشتریان تان دوا کند. 

وقی ریچارد برانسون یک روز برای سفری کاری قصد داشت از یک پرواز خوب و مطمئن استفاده کند تا از شر تاخیرهای گاه و بی گاه و پذیرایی بی نهایت نامناسب خدمه خلاص شود، متوجه شد چقدر این امکانات در بریتانیا کم است. یک نگاه کوتاه به دور و اطراف برای این کارآفرین برجسته کافی بود تا خیلی خوب متوجه کیفیت پایین اغلب خطوط هوایی در سراسر دنیا شود. همین امر برای او کافی بود تا رویاپردازی اش برای راه اندازی یکی از بهترین خطوط هوایی را شروع کند و اتفاقا یک ایده ارزشمند هم برای این کار داشت. 

امروزه میلیون ها نفر روزانه با هواپیما در نقاط مختلف دنیا جا به جا می شوند. در این میان شما می توانید به سادگی هرچه تمام تر با راه اندازی یک خطر هوایی عالی کلی سود به جیب بزنید. برای ریچارد برانسون فاصله بین ایده ایجاد خطوط هوایی ویریجین آتلانتیک تا راه اندازی واقعی آن فقط تجربه یک سفر هوایی بد بود. احتمالا شما هم بارها و بارها سفرهای هوایی با کلی تاخیر اعصاب خُرد کن داشته اید. با این حال فقط یک نفر مثل ریچارد برانسون فکر بکر راه اندازی یک خط هوایی بی عیب و نقص به سرش زده است. 

ما الان در دوره و زمان های زندگی می کنیم که خیلی از به اصطلاح کارشناس های کسب و کار اصرار دارند ایده های جمع و جور داشته باشیم. در چنین وضعیتی توصیه ریچارد برانسون برای شما رویاپردازی های بزرگ بر مدار حل مشکلات واقعی مشتریان است. اینطوری شما می توانید مثل آب خوردن سری در میان سرها درآورده و کارتان را پیش ببرید. 

ایلان ماسک: از شکست های تان درس بگیرید

آیا کسی را سراغ دارید که در زندگی اش تا به حال شکست نخورده باشد؟ هر جوابی به غیر از یک «نه» قرص و محکم به چنین سوالی حسابی شک برانگیز است. هرچه باشد امروزه در بسیاری از حوزه های کاری تغییر و تحولات زیادی روی می دهد و همین امر کافی است تا آدم با یک لحظه غفلت کلی از رقبا عقب افتاده و حتی شکست های سنگین بخورد. فرق بین کارآفرینان حرفه ای و افراد مبتدی درست در چنین موقعیت هایی معلوم می شود. در حالی که خیلی از آدم های عادی شکست را به مثابه نقطه پایان ماراتن کارآفرینی لحاظ می کنند، کسانی مثل ایلان ماسک همیشه و همه جا دنبال درس گرفتن از شکست های شان هستند. 

مطلب مرتبط: موفقیت در کارآفرینی با توصیه های کاربردی

این روزها ایلان ماسک مثل سوپراستارهای دنیا هنر یک عالمه طرفدار دارد و همه دوست دارند مثل او باشند. البته تا همین دو دهه پیش کمتر کسی حتی اسم این کارآفرین اهل آفریقای جنوبی را بلد بود. ایلان ماسک خیلی آهسته و آرام راه خودش را به سوی موفقیت در دنیای کسب و کار باز کرد. تا همین 10 سال قبل خیلی ها به خاطر آزمایش های موشکی غیرموفق شرکت اسپیس ایکس کلی ایلان ماسک را مسخره می کردند. فکر می کنم شما هم قبول داشته باشید که آزمایش هایی که 10 سال پشت سر هم شکست بخورد، خیلی زود سوژه خنده مردم می شود، مگر نه؟

البته نظر ایلان ماسک درباره آزمایش های شرکت اسپیس ایکس کاملا متفاوت بود. او دوست داشت هر بار که شکست می خورد، نکته تازه ای را به موشک های خودش اضافه کند. اینطوری کم کم برای فرستادن فضانورد به ایستگاه فضایی و همچنین ارسال ماهواره به جو زمین آماده می شد. ایلان ماسک این روزها با درس هایی که سال های سال از آزمایش های ناموفقش گرفته ایده عجیب و غریب ارسال انسان به مریخ را در سر دارد. بی شک این ایده اگر از زبان هر کسی به غیر از ایلان ماسک بیرون می آمد، فقط و فقط مایه خنده حاضران می شد. با این حال وقتی پای کارآفرینی وسط باشد که 10 سال تمام برای موفقیت پروژه هایش زمان می گذارد، دیگر این هدف یک رویای خام نیست، بلکه برعکس یک واقعیت گریزناپذیر برای آینده بشر خواهد بود.

یک راننده حرفه ای رالی داکار احتمالا در زندگی اش بارها و بارها اتومبیل ها را به در و دیوار کوبیده است. با این حال وقتی این راننده قهرمان مسابقات شود، دیگر کسی تصادفات پرشمار او را به یاد نخواهد آورد. این ماجرا در دنیای کسب و کار هم مو به مو مصداق دارد. شما می توانید برای تاثیرگذاری بر روی مخاطب هدف خیلی راحت از شکست های تان درس بگیرید و مطمئن باشید به محض رسیدن به قله پیروزی دیگر حتی یک نفر هم درباره شکست های تان فکر نخواهد کرد. 

لری پیج: خودتان را باور داشته باشید!

بیایید این بخش را کمی متفاوت تر از گذشته شروع کنیم. دنیایی را فرض کنید که در آن یک روز از خواب بیدار می شوید و دیگر هیچ خبری از گوگل و خدمات رنگارنگش نیست. شاید فکر کنید این اتفاق تاثیر خیلی زیادی روی زندگی تان نخواهد داشت، اما سریعا متوجه عمق فاجعه خواهید شد. دیگر خبری از چک کردن ایمیل ها در اول صبح نیست و کارهای اداری باید با زنگ زدن های اعصاب خُرد کن دنبال شود. از سوی دیگر رانندگان هم دیگر نمی توانند مثل آب خوردن مسیرشان را با گوگل مپ پیدا کنند. دنیای اینترنت هم یک موتور جست و جوی بی عیب و نقص را از دست می دهد. اینطوری حتی بزرگترین کسب و کارها هم خیلی زود ورشکسته شده و بدون گوگل تقریبا بازاریابی دیجیتال معنایی نخواهد داشت. 

بی شک باور اینکه ایده ای مثل گوگل یک زمانی با کلی انتقاد از سوی دوستان لری پیج رو به رو بود، برای هر کسی آسان باشد برای عاشقان دنیای کارآفرینی بی نهایت سخت خواهد بود. زمانی که لری پیج نزدیک 25 سال قبل برنامه هایی برای راه اندازی گوگل داشت، تقریبا همه دوستانش به او وعده یک شکست هولناک را می دانند. البته لری پیج آنقدر به خودش باور داشت که حتی یک لحظه هم تردید به خودش راه ندهد. اینطوری یکی از جسورانه ترین ایده های دنیای آنلاین در سال 1998 پا به عرصه کسب و کار گذاشت. از آن زمان تا به حال خیلی از جنبه های زندگی انسان ها تغییر کرده و بیراه نیست بگوییم بخش بزرگی از این تغییرات به خاطر گوگل بوده است؛ همان ایده ای که نزدیک بود در نطفه خفه شود!

ما اینجا قصد نداریم بحث را خیلی فلسفی کنیم، اما به قول ارسطو اگر کسی دوست دارد از شر انتقادها دور باشد کافی است دست به هیچ کاری نزند. این طوری دیگر هیچ کس انتقادی به شما نخواهد داشت و می توانید با خیال راحت زندگی تان را بکنید. اگر هم دوست دارید تبدیل به یک کارآفرین درجه یک شوید، باید سپرتان را برای مقابله با نوک تیز انتقادات آماده کنید. اجازه دهید با هم روراست باشیم، وقتی کسی تحمل انتقادات را ندارد و دائما به توانایی های خودش شک می کند، اصلا وارد دنیای کارآفرینی نشود سنگین تر است. قبول دارم بعضی از انتقادات خیلی هم مفید است، اما در اغلب موارد باید خیلی از نقدها را از همان گوشی که می شنوید، دور بیندازید؛ همین و بس.

جف بزوس: فقط مشتریان مهمند

وقتی آمازون کارش را در دنیای خرده فروشی آنلاین شروع کرد، هنوز خیلی از مردم حتی تجربه ای در دنیای آنلاین هم به آن صورت نداشتند. با این حال جف بزوس اصلا بی خیال ایده اش نشد و خیلی زود مردم آمریکا از گشت و گذار در قفسه های فروشگاه هایی مثل تارگت سراغ مانیتور کامپیوتر و بعدها گوشی های هوشمند رفتند تا ته توی اپ آمازون را دربیاورند. 

مطلب مرتبط: توصیه بهترین ها به جوانان علاقه مند به حوزه کارآفرینی

این روزها جف بزوس در کنار ایلان ماسک رقابت بی نهایت نزدیکی برای سبقت گرفتن از هم در مسیر کسب عنوان ثروتمندترین آدم دنیا دارند. نتیجه این رقابت هرچه باشد، چیزی از ارزش کار جف بزوس کم نمی کند. باور کنید یا نه، نسل امروزی فروشگاه های آنلاین صفر تا صد کارشان را مدیون جف بزوس و ایده های نابش هستند. 

اگر قرار باشد فقط یک درس مهم از تجربه کاری جف بزوس بگیریم، آن چیزی نیست به غیر از احترام بی قید و شرط به مشتری. یادتان باشد آمازون در شرایطی کارش را شروع کرد، که خیلی ها حتی تصور مفهومی به اسم خرده فروشی آنلاین را هم نمی کردند. در این بین هم ابزار اصلی جف بزوس رفع تک تک نیازها و انتظارات مشتریان بود. اینطوری در عرض چند سال ورق کاملا برگشت و دیگر فقط پدر بزرگ ها سراغ فروشگاه های حضوری می رفتند. همین ایده ساده با احترام فوق العاده به مشتریان و گام برداشتن در مسیر جلب رضایت شان آمازون را تبدیل به یکی از ماشین های پول سازی بی عیب و نقص دنیا کرده است. با این حساب اگر شما هم دوست دارید تبدیل به کارآفرینی درجه یک شوید، می توانید از تجربه جف بزوس درس بگیرید و شش دانگ حواس تان را روی توجه به مشتریان بگذارید. اینطوری دست کم کلی طرفدار پر و پا قرص برای برندتان خواهید داشت.

والت دیزنی: همیشه کارتان را ارتقا دهید

انیمیشن های مختلف والت دیزنی نقطه مشترک خاطرات و نوستالژی های کودکی اغلب مردم دنیا محسوب می شود. شما را نمی دانم، ولی من که هنوز هم با دیدن کارتون های جدید این شرکت یاد دوران خوش بچگی می افتم. البته این دلیل نمی شود والت دیزنی روی همان تجربه های گذشته حساب کند و دیگر حتی سراغ ارتقای انیمیشن هایش هم نرود. والت دیزنی قبل از اینکه یک برند بزرگ و بین المللی باشد، یک کارآفرین خلاق و نوآور بود. او کارش را با طراحی کارتون های بی نهایت ساده شروع کرد و خیلی زود با توسعه دفتر کارش اولین استودیوی تخصصی کارتون را راه اندازی کرد. از آن زمان تا حالا محور اساسی فعالیت های این برند دست نخورده باقی مانده است. حتما دارید می پرسید این محور پول ساز چیست، مگر نه؟

والت دیزنی از همان لحظه اولی که برندش را تاسیس کرد، به فکر توسعه کسب و کارش بود. احتمالا شما هم دور و اطراف تان کسانی را دارید که هیچ وقت به کم قانع نیستند و دوست دارند همیشه بهترین کارهای دنیا را داشته باشند. در مورد والت دیزنی اراده و پشتکار هم چاشنی کار این اسطوره کارآفرینی بود. به همین خاطر هنوز هم که هنوزه شرکتش حرف اول و آخر را در دنیای انیمیشن و سرگرمی می زند. 

شاید فکر کنید راه اندازی پارک های تفریحی برای یک استودیو انیمیشن سازی کار خیلی عجیبی باشد، اما وقتی پای والت دیزنی در میان باشد، دیگر هیچ چیز عجیب نیست. به همین خاطر اگر شما هم دوست دارید دائما پیشرفت کنید، باید ارتقای کارتان را تبدیل به یک اصل اساسی کنید. اینطوری ناخودآگاه به سمت جلو هل داده می شوید و چاره ای به غیر از موفقیت در ماراتن کارآفرینی نخواهید داشت؛ همینقدر ساده و هیجان انگیز!

سخن پایانی

این روزها دنیا پر شده از آدم هایی که ادعای حرفه ای بودن در دنیای کسب و کار را دارند. طنز ماجرا اینجاست که این دسته از به اصطلاح کارشناس ها اصرار دارند مسیر موفقیت کاری را پیش روی بقیه بگذارند. ما در این مقاله سعی کردیم به جای توصیه های بی و سر و ته شما را مستقیما به ستاره های دنیای کارآفرینی وصل کنیم. حالا نوبتی هم باشد نوبت شماست تا درس هایی که سر کلاس با کارآفرینان بزرگ را یاد گرفته اید، سبک و سنگین کنید. به نظر شما کدام یک از درس های این کلاس بیشتر از همه برای تان جالب بود؟ چرا؟

مطلب مرتبط: برترین توصیه های کارآفرین ها

من و همکارانم در روزنامه فرصت امروز امیدواریم نکات مورد بحث در این مقاله به شما برای درک هرچه بهتر دنیای کارآفرینی کمک کرده باشد. اگر سوال یا نکته ای در رابطه با مطالب این مقاله داشتید، ما همیشه آماده کمک به شما هستیم. پس تعارف را کنار گذاشته و سوالات تان را همین جا مطرح کنید. 

منابع: 

https://www.careeraddict.com

https://www.virtasktic.com

https://www.inc.com