بسیاری از آدمها ایدههای میلیونی و میلیاردی دارند اما خودشان خبر ندارند. یعنی تا زمانی که وارد عمل نشدهاند و ایدهشان را اجرایی نکردهاند هیچ پیشبینیای درباره استقبال شدن یا نشدن از آن ندارند. اما فقط بعضی از این افراد هستند که دل به دریا میزنند و سراغ اجرا کردن ایدهشان میروند. بعضی از آنها در عین داشتن ایدههایی بسیار ساده و حتی مسخره! به طرز شگفتانگیزی پولدار شدهاند و درآمدی میلیاردی به هم زدهاند. بهطوریکه هیچکس پیش از عملی شدن ایده تصورش را نمیکرده که چنین فکر سادهای که ممکن است به ذهن هر کسی برسد این همه طرفدار پیدا کند و مردم برایش پول خرج کنند. اما واقعیت این است که مردم برای ایدههای سادهای که مسئله کوچکی را حل میکند یا سرگرمکننده است ارزش قائلند. در ادامه با بعضی از ایدهها و کسبوکارهای ساده در جهان که خالقانشان را پولدار کردهاند آشنا میشوید.
حیوان خانگی سنگی
گری دال با عملی کردن ایده Pet Rock یا حیوان خانگی سنگی در عرض شش ماه 15 میلیون دلار فروش کرد. فکر فروش یک سنگ فانتزی به جای حیوان خانگی همان قدر مسخره است که به نظر میرسد! اما یک نفر فهمید چطور باید این کار را بکند که میلیونها دلار پول از آن در بیاورد. دال پیش از ساختن این محصول، در حوزه تبلیغات کار میکرد و با نحوه معرفی یک کار تازه آشنا بود. او هر یک از سنگها را بهعنوان یک حیوان بیدردسر 3.95 دلار فروخت و هر کدام سودی 3 دلاری برایش داشت. او این بسته را همراه با یک راهنمای نگهداری از این حیوان خانگی به فروش میرساند. ایده این حیوان سنگی به 1975 برمیگردد. زمانی که گری با دوستش حرف میزد و او حسابی از حیوان خانگیاش گله داشت. گری ایده یک حیوان خانگی بیدردسر را به او داد؛ یک سنگ. سنگ نه نیازی به غذا دارد، نه به تفریح و راه رفتن، نه به شستوشو و نه هیچ چیز دیگر. سنگ نمیمیرد، مریض نمیشود و نافرمانی نمیکند. او فکر کرد یک حیوان خانگی بهتر از این نمیتواند باشد. بعد ایدهاش را جدی گرفت و عملیاش کرد. راهنمایی که او برای نگهداری از این حیوان سنگی نوشت پر از بازی با کلمات و سرگرمی در ارتباط با این حیوان بود. همین ایده ساده گری را میلیونر کرد.
صورتکهای خندان زرد
برنارد و مورای اسپین بعد از اجرا کردن ایده صورتکهای مشهور خود به ثروتی رسیدند که 500 میلیون دلار تخمین زده میشود. شما فقط این صورتکهای خندان را سفارش میدهید و بعد پیکی که آن را به دستتان رسانده شما را با یک کیسه پلاستیکی تنها میگذارد. داخل کیسه هیچ چیز خاصی نیست، فقط یک صورت شاد هست که به شما زل زده و تشویقتان میکند که روز خوبی داشته باشید.
در 1963 هاروی بال نخستینبار این چهره خندان را برای مشتری شرکتش کشید. او از فروش این اسکیس ساده به مشتریاش پول کمی به دست آورد اما اشخاص دیگری بودند که آن را به یک تجارت میلیونی تبدیل کردند. دو برادر، برنارد و مورای اسپین به پتانسیل کشف نشده این صورتک خندان پی بردند. آنها که میخواستند یک فروشگاه جدید راهاندازی کنند، حقوق قانونی برای تولید آن را کسب کردند و جمله «روز خوبی داشته باشید» را به تصویر صورتک اضافه کردند. آنها شروع کردند به چسباندن این صورتک روی هر چیزی که ممکن بود. لبخند زرد همه جا را فراگرفت و در جهان پر شد. صورتک در سال 1971 بهشدت مد شده بود و بعد از یک سال و نیم فروکش کرد. اما زمان کافی برای سود کلان دو برادر طی شده بود. آنها 50 میلیون دلار فروش کرده بودند. آنها در دهه بعدی هم به فروش صورتک خندان ادامه دادند و در سال 2000 کسبوکارشان را که حسابی گرفته بود 500میلیون دلار فروختند. سرنوشت هاروی بال چه شد؟ اگر شما این همه پول را با جدی نگرفتن ایدهتان از دست داده بودید چه سرنوشتی پیدا میکردید؟
واکی راه رونده روی دیوار
از اســــــم مســـــخـــــــره Wacky Wall Walker یا واکی راه رونده روی دیوار بر میآید که ایده لوسی باشد و چند تا از آن به فورش رفته باشد و در نهایت مدتی سر زبانها افتاده باشد اما اصلاً این طور نیست. کن هاکوتا سازنده واکی 80 میلیون دلار سود کرده. او این ایده را از مادرش دارد. زمانی که نخستین واکی راه رونده روی دیوار را بهعنوان هدیهای از چین برایش فرستاد، کن که از اسباببازی بانمکی که روی دیوار راه میرفت و پایین میآمد خوشش آمده بود، حقوق ساخت آن را در منطقه خودش با 100هزار دلار به دست آورد و توانست چند برابر این پول را در مدت کمی به دست بیاورد.
فروش ادامه پیدا کرد تا یک خبرنگار از واشنگتنپست درباره این محصول نوشت. نتیجه این تبلیغ رایگان برای کن انفجار بازار واکیهای راهرونده روی دیوار بود. ظرف چند ماه بیش از 240 میلیون دلار فروش، حدود 80میلیون دلار سود برای کن به جای گذاشت. جالب اینجاست که او حتی خودش مبدع این ایده نبود اما بهتر از صاحب ایده اصلی آن را به ثمر نشاند.
میتوانم چیزبرگر داشته باشد؟
جمله غلط غلوطی که به یک آدرس اینترنتی یعنی Icanhascheezburger.com تبدیل شد، یکی از تجارتهای موفق همه دوران را رقم زد. «میتوانم چیزبرگر داشته باشد؟ » ایده اریک ناکاگاوا (صاحب آکا چیزبرگر) و کاری آنباسامی (صاحب آکا توفوبرگر) بود و 2 میلیون دلار برایشان به همراه داشت. فکر درست کردن شرحهای مسخره برای عکسهای حیوانات درباره خوردن، از عکس یک گربه چاق شروع شد و به میلیونر شدن اریک و کاری منتهی شد. هدف اصلی آنها چه بود؟ میخواستند تصویر مسخره این گربه و حرف احمقانهاش درباره چیزبرگر را به همه آنهایی که میخواستند ببینندش نشان دهند! آدرس سایت از شرح عکسی که آنها برای این گربه چاق نوشتند گرفته شد و در ادامه یکسری دیگر از عکسها و نوشتهها درباره گربه چاق منتشر شد. چیزی نگذشت که طرفداران شروع به ابداع کردند و عکسها و شرحهای خودشان را فرستادند. حالا سایت حدودا ماهانه بیش از 35 میلیون دلار از ثبت روزانه 8هزار تصویر به دست میآورد. در سال 2007 توفوبرگر و چیزبرگر سایت را 2 میلیون دلار فروختند، بنهاه که سایت را خریده برای آن شش سایت مشابه ساخت که به چاپ یک کتاب منتهی شد. این کتاب پرفروشترین کتاب به انتخاب نیویورکتایمز بود و شرکت تنها نیممیلیون تومان از فروش کتاب به دست آورده است. بماند که از هفت سایت چقدر توانسته درآمد کسب کند.
اسلینکی
یک اتفاق ساده ریچارد جیمز را وادار کرد از یک فنر مسخره یک تجارت میلیونی درست کند. این مهندس نیروی دریایی وقتی فنر مخصوص اندازهگیریاش را ناغافل روی زمین انداخت، در همان حال که میپرید و دور میشد نگاهش کرد و به فکر فرورفت. همین ایده یک اسباببازی شد و به این ترتیب اسلینکی به دنیا آمد. اسباببازی فنریای که روی زمین میجهد و سرگرم میکند. با اینکه ساده به نظر میرسد طرفداران زیادی دارد. آنقدر که فروشش جیمز را به جمع میلیونرها اضافه کرد.
در سال 1945، جیمز این اسباببازی را در فیلادلفیا عرضه کرد. او درباره نحوه معرفی کارش نگران بود. برای همین از دوستی خواست که به کمکش بیاید و مقابل جمعیت از آن استفاده کند. او هم کارش را خیلی خوب انجام داد چون 400 تای اول اسلینکی فقط در 90 دقیقه فروخته شد. این یک موفقیت بزرگ بود؛ یکچهارم فروشی که بعدها ادامه پیدا کرد. اسباببازی یک دلاری صاحبش را تا آخر عمر تبدیل به یک میلیونر مرفه کرد که از ایدهاش 250میلیون دلار سود کرده بود و دیگر فقط یک مهندس ساده نبود.
اسناگی گرم و نرم
یک پتوی جدید مگر اصلاً ایده محسوب میشود؟ اگر آن را به شکل تازهای بدوزید و به شیوه درخورش برایش تبلیغ کنید، بله! کاری که اسکات بویلن، رییس محصولات آلاستار انجام داد و 200 میلیون دلار سود کسب کرد. این پتو را به سادگی یک حوله حمام برعکس میشود پوشید. ایدهای به این لوسی حتی قابل ثبت هم نبود و صاحبش نتوانست آن را ثبت کند. با این حال خریداران این محصول اصلاً فکر نمیکردند که یک محصول معمولی را میخرند بلکه از سرگرمیها و شوخیهای گسترده درباره آن لذت میبردند. بخش بزرگی از فروش این محصول مدیون گیفتهای همراهش بود که پر از شوخی و خنده بود و مشتری را وادار میکرد آن را برای دوستانش تبلیغ کند. 20 میلیون پتوی اسناگی در سال اول تولید فروخته شد و نشان داد که یک محصول مسخره به تبلیغاتی از نوع مسخره هم نیاز دارد. پتویی با آستین را باید با شوخی و خنده فروخت نه با تبلیغات جدی. تبلیغهای مربوط به این پتو را خانوادهای ساخته بودند که با هم شیرینی میپختند و بازی میکردند. همین خانواده بامزه با پتوهای مسخرهشان خیلی زود مردم را برای خرید پتو وسوسه کردند. ویدئوهای زیادی برای مسخره کردن این پتوها در یوتیوب ساخته شد که خودش به تبلیغات اضافه شد. فروش 20میلیون اسناگی، اسکات را هم به جمع میلیونرها اضافه کرد و پتوی او را هم به یکی از محصولات پرفروش دوران تبدیل کرد.
بچهخرگوشها
ساختن عروسک جدید چقدر میتواند تولیدکنندهها را به پولدار شدن امیدوار کند؟ همه چیز بستگی به ایده و نوع اجرا کردنش دارد. اچتای وارنر با یک استراتژی ساده عروسکهایش را محبوب کرد و 3.6 میلیارد دلار از آنها سود کرد. او برای درست کردن بچهخرگوشها، کیسه کوچکی را پر از لوبیا کرد، گوشهای نرم برایش درست کرد و اسم خوبی رویشان گذاشت. نتیجه این شد که با بچهخرگوشهایش یک امپراتوری اسباببازی بزرگتر از خیلی از اسباببازیهای مشهور دنیا درست کرد. 30هزار عروسک فقط در نخستین رونمایی از آن در آتلانتا فروخته شد. تای برای خاص کردن محصولاتش راهی متفاوت از بقیه برگزیده بود. او هیچ وقت محصولاتش را در فروشگاههای زنجیرهای اصلی به شیوه اسباببازیهای مشهور دیگر رونمایی نمیکرد و نمیفروخت بلکه در فروشگاههای کوچک و محدودی این کار را میکرد. این باعث شد عروسکهای او کمیابتر و خواستنیتر باشند و هر کسی یکی از آنها را نداشته باشد. او با تولید یک محصول جدید اسباببازیهای قبلی را به سرعت از رده خارج میکرد و دیگر تولیدشان نمیکرد. همین باعث شده بود همه اسباببازیهای او به تعداد کم وجود داشته و خاص باشند. او فقط برای بچهخرگوشها در یک سال 700 میلیون دلار سود به دست آورد و ظرف مدت کمی میلیاردر شد.
استخوان شانس
در بعضی از فرهنگها تصور میشود استخوانهای آرزو خوششانسی به همراه میآورد. این استخوانها از جناق حیوانات به دست میآیند و نصف کردن آن بین دو نفر نشان میدهد کدام یکی خوششانستر است و تکه بزرگتر را در دست دارد. چیزی شبیه این کار با عنوان جناق شکستن در فرهنگ ایرانی هم وجود دارد اما ربطی به شانس و آرزو ندارد. حالا کسی پیدا شده که از این ماجرا برای خودش تجارتی به هم زده و استخوانهای مصنوعی شانس ساخته. هر استخوان قلابی آرزو یک دلار خرج دارد و صاحب ایدهاش را میلیونر کرده است. جرقه این ابداع در نوامبر 1999 زده شد. موقعی که کن آرونی جشن تولد 47 سالگیاش را مثل هر سال همزمان با جشن شکرگزاری میگرفت. اما در جشن شکرگزاری متوجه شد همیشه سر یک جناق کوچک دعواست و همه میخواهند خوششانس جمع باشند. معمولاً جناق به کوچکترها میرسد که کمطاقتتر هستند و بزرگترها دلشان به حال آنها میسوزد. اما تکلیف بزرگترهایی که دلشان میخواست جناق بشکنند چه میشود؟ او احساس کرد دلش میخواهد هر کسی یکی از آنها را داشته باشد و بتواند با هر کس که میخواهد آن را بشکند. بالاخره به این نتیجه رسیدکه استخوان شانس مصنوعی تولید کند تا حتی گیاهخوارها هم بتوانند آن را بشکنند و آرزو کنند. به این ترتیب یک تجارت میلیونی جدید آغاز شد.