دستیار پروفسور دانشکده تجارت هاروارد، گاوتام موکوندا (Gautam Mukunda)، نوشتن کتاب خود «غیرقابل جایگزین: هنگامی که نقش رهبران مهم است (Indispensable: When Leader Really Matter)» را آغاز کرده است و براساس نتایج تحقیق علوم اجتماعی خود می نویسد، «رهبران فردی به ندرت تفاوتی ایجاد می کنند.»
به گفته موکوندا، با وجود اینکه بسیاری از رهبران تشکیلات عقیده دارند که غیر قابل جایگزینی هستند، تعدادی کمی از آنها مانند استیو جابز، ناپلئون و یا مارتین لوتر کینگ جونیور به این درجه می رسند (حتی برخی افرادی که فکر می کنید غیرقابل جایگزینی هستند نیز در لیست موکوندا قرار نمی گیرند؛ افرادی مانند توماس جفرسون (Thomas Jefferson) و جک ولش (Jack Welch) که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت).
در بیشتر حالات، رهبران انتخاب و یا منصوب می شوند. به گفته موکوندا، مادامی که فرد انتخاب شده از طریق فرآیند های ساختاریِ مورد استفاده بیشتر تشکیلات مانند مدیران عامل، افسران ارتشی و حتی کاندیداهای ریاست جمهوری به این سمت رسیده باشد، اینکه چه کسی به قدرت برسد اهمیت چندانی نخواهد داشت.
او می پرسد، «آیا فرد رهبر مسئول نتایج نهایی است و یا صرفاً حضور فیزیکی دارد؟ ما به لینکلن احترام می گذاریم. او حتماً فرد مهمی است، اما اهمیت تمامی رهبران نیز چندان مشخص نیست.»
دور از تصور
گاه افرادی به قدرت می رسند که تجربه کافی ندارند و یا به صورت غیر معمول منصوب می شوند؛ برای مثال مرگ ناگهانی یک حاکم و یا کشوری که شرایط بحرانی تاریخی را تجربه می کند. این شخص توانایی تبدیل به یک رهبر غیرمعمول و قدرتمند را خواهد داشت؛ شخصیتی مانند هیتلر و یا شاید وینستون چرچیل.
این افراد (افرادی که در دو سوی بیشینه این حالات قرار دارند) عموماً رهبران «فیلتر نشده» هستند. به گفته موکوندا، این افراد در زمینه رهبری خود را به اثبات نرسانده اند و در بیشتر موارد کسانی هستند که تاریخ را رقم می زنند.
به گفته موکوندا، «رهبران فیلتر نشده احتمالاً تأثیرگذاری بیشتری خواهند داشت. اینگونه افراد بسیار خوب و یا بسیار بد عمل خواهند کرد و دیگر وقایع از عملکرد آنها نشأت می گیرد.»
مطلب مرتبط: چگونه رهبری بزرگ و بی نقص در تجارت باشیم
موکوندا در تحقیق خود به دنبال شناسایی «افراد مناسبی که در زمان مناسب، در مکان مناسب حضور داشتند و تاریخ را تغییر دادند» و هدف او از این کار بهبود درک رهبریت فعلی برای «کمک به تصمیم گیری بهتر» بود.
موکوندا از نیاز به داده های موثق برای پاسخ به سؤال «چه کسی مهم است» مطلع بود، بنابراین لیستی از تمامی رؤسای جمهور آمریکا تا 1789 و جورج واشنگتن و نخست وزیران انگلستان تا چارلز گری در سال 1830، فراهم آورد. او رتبه بندی عملکردی ایشان توسط مورخان، میزان تجربه سیاسی شان پیش از انتخاب و چگونگی رسیدن به این مقام را در نظر گرفت.
نتایج به دست آمده، تئوری فیلتر کردن رهبری توسط او بود. این تئوری بیانگر آن است که توان پیش بینی تأثیر یک رهبر براساس زندگی حرفه ای او وجود دارد. هرچه میزان فیلتر شدن رهبر کمتر باشد، چشم انداز تأثیر گذاری او بیشتر خواهد بود. هرچه تجربه مرتبط رهبر بیشتر باشد، احتمال تأثیرگذاری نیز کمتر می شود.
فیلتر کردن یک رهبر
دانشمندان علوم اجتماعی در مورد سه فاکتور کاهندگی تأثیرگذاری رهبران، متفق القول هستند:
• محیط خارجی که در آن پاسخ های رقبا، آزادی عمل رهبر را محدود می کند؛
• پویایی تشکیلاتی درونی، سیاست های بوروکراتیک و یا منافع سازمانی که رهبران باید پاسخگوی آنها باشند؛
• سیستم انتخاب رهبران که گزینه های ریاست جمهوری و مدیریت را یکدست می سازد. به عقیده موکوندا، این فاکتور بسیار مهم است، زیرا از به قدرت رسیدن رهبران بی کفایت و آشفته جلوگیری می کند.
برای مثال جنرال الکتریک را در نظر بگیرید. اگر هیأت مدیره این شرکت، شخصی به جز جک ولش را انتخاب می کرد، چه اتفاقی رخ می داد؟ آیا عملکرد شرکت به همین منوال پیش می رفت؟
به گفته موکوندا، به احتمال زیاد در صورت رد درخواست همکاری، جنرال الکتریک شخصی بسیار شبیه به ولش را برای این سمت انتخاب می کرد. بدین خاطر موکوندا ولش را به عنوان یک رهبر «با تأثیر فردی پایین» طبقه بندی می کند؛ چراکه احتمال عملکرد در سطح مطلوب و مشابه توسط کاندیداهای دیگر –و انتخابی توسط هیأت مدیره جنرال الکتریک- وجود داشته است.
موکوندا سمت مقابل این افراد کم تأثیر را «افراطی» می نامد. افرادی که از دایره فرآیند فیلتر کردن رهبران متداول خارج شده اند و تاریخ را «بهتر و یا بدتر» می سازند. این کتاب هر دو نوع رهبری را براساس نمونه های تاریخی بررسی می کند.
موکوندا در این کتاب، تمامی رؤسای جمهور آمریکا را از جورج واشنگتن تا جورج والتر بوش براساس «فیلترشده» یا «فیلتر نشده» و براساس تجربه هایی که ایشان را برای این منصب آماده می کند و چگونگی رسیدن آنها به قدرت، طبقه بندی می کند. یک رئیس جمهور فیلتر شده کسی است که تجربه بالایی در زمینه های مربوط داشته باشد. این در حالی است که رئیس جمهور فیلتر نشده سابقه چندانی ندارد.
جورج واشنگتن به عنوان اولین رئیس جمهور، یک رهبر انقلابی فیلتر نشده و طبقه بندی شده بود. تدی روزولت نیز از آنجایی که پس از قتل ویلیام مک کینلی به قدرت رسید، رهبری فیلتر نشده بود. جان اف. کندی با 13 سال سابقه در کاخ سفید و به عنوان یک سناتور، رهبری فیلتر شده بود. به گفته موکوندا، جورج والتر بوش نیز با توجه به سابقه ای کمتر از شش سال به عنوان فرماندار و استفاده از روابط خانوادگی برای رسیدن به قدرت، یک رهبر فیلتر نشده بود.
نتایج به دست آمده با تئوری فیلتر کردن رهبری او مطابقت داشت و رؤسای جمهور فیلتر نشده در ابتدا و انتهای لیست قرار گرفتند. چهار نفر از پنج نفر رؤسای جمهور بالای لیست و همچنین چهار نفر از پنج نفر رؤسای جمهور پایین لیست، فیلتر نشده بودند.
او سه رئیس جمهور و دو نخست وزیر را مورد بررسی ویژه قرار داد. این افراد جفرسون، که او را سخت ترین گزینه برای بررسی می نامد، لینکلن، وودرو ویلسون و نخست وزیران ونستون چرچیل و نویل چمبرلین بودند. او روش های کاری ایشان و تصمیم گیری های شان را با افرادی که می توانستند جای ایشان باشند، مقایسه کرده است.
چمبرلین، نمونه بارز «چگونگی رسیدن یک نخست وزیر بریتانیا به بالای لیست» سیستم سیاسی را با فعالیت به عنوان رئیس اداره پست، وزیر بهداشت و صدراعظم خزانه داری طی کرده و سپس به نخست وزیری رسیده است. او یک نخست وزیر با تأثیرگذاری پایین فیلتر شده بود که هیچ گاه علاقه ای برای رویارویی با هیتلر نداشت. از طرف دیگر وینستون چرچیل، که به عنوان یک «سیاستمدار شکست خورده راست» شناخته شده بود، به علت عدم پذیرش این سمت توسط هلیفکس -وزیر امور خارجه چمبرلین- به نخست وزیری رسید. او با انتخاب پادشاه و کابینه به عنوان بهترین گزینه به این سمت منصوب نشد.
به گفته موکوندا، «آنها هیچ جایگزینی نداشتند».
چرچیل یک رهبر افراطی و فیلتر نشده بود که تاریخ را تغییر داد. به عقیده موکوندا، «انرژی، استعداد، شهامت سرکشی، مهارت های سخنوری و منعطف نبودن او هیچ گونه شباهتی به بیشتر سیاستمداران نداشت.»
از طرف دیگر توماس جفرسون که به عقیده موکوندا تأثیرگذاری پایینی داشته، به عنوان یک رئیس جمهور فیلتر شده عملکرد موفقی ارائه داده است. افراد دیگری وجود داشتند که به سادگی می توانستند جای جفرسون را بگیرند؛ افرادی مانند جیمز مدیسون و جان آدامز. با وجود اینکه جفرسون با خرید مهم لوئیزیانا جایگاه خود را در تاریخ حفظ کرده، موکوندا معتقد است، «هیچ هنر دیپلماتیک و یا هوشمندی فکری برای این کار مورد نیاز نبوده. . . هیچ مسائل جانبی در این زمان نشانگر آن نیستند که یک رئیس جمهور عادی قادر به انجام این کار نبوده است.»
مطلب مرتبط: شاخصه یک رهبر چیست؟
نتایج متغیر هستند
این دو نمونه (جفرسون و چرچیل) تئوری موکوندا را در مورد امکان نتایج موفق یک رئیس جمهور فیلتر شده بدون نیاز به افراط و یا یک رهبر افراطی به عنوان نیروی محرک برای تغییرات خوب، شرح می دهند.
موکوندا امیدوار است تحقیقات آتی به گسترش تئوری فیلتر کردن رهبری کمک کنند و معتقد است این تئوری به شرکت ها برای انتخاب بهتر مدیران کمک خواهد کرد.
نکته ظریف انتخاب رهبر افراطی برای یک شرکت و یا کشور این است که ریسک موجود بالا و ارزیابی کاندیداهای اینچنینی مشکل خواهد بود. موکوندا در کتاب خود، رو ش های مشخصی را برای جلوگیری از انتخاب کاندیداهای ضعیف ارائه می کند:
• از سیگنال های فریب دهنده دوری کنید. برای مثال کسی که ثروت خانوادگی را چندین برابر کرده، دستاورد کمتری نسبت به آنچه به نظر می رسد را به دست آورده است؛
• مشخصات رهبری را با موقعیت خود همسو و در صورت تغییر شرایط، ایشان را حذف کنید؛
• بیانیه های رهبران فیلتر نشده را پیش از به قدرت رسیدن ایشان، جدی بگیرید؛
• کاندیداهای فیلتر نشده ای را انتخاب کنید که در موقعیت های دیگر، رهبران فیلتر شده موفقی بوده اند؛
• موقعیت را براساس رهبر انتخابی تان ایجاد کنید.
آیا می خواهید عملکرد یک رهبر فیلتر نشده را ببینید؟ فراز و نشیب های نزدیک ترین استارتاپ ها را زیر نظر بگیرید. به گفته موکوندا، «آنها همیشه فیلترنشده می مانند. تقریباً در تمامی آنها، تغییرات ناگهانی شخصی کارآفرین تأثیرات بزرگی را در بر خواهد داشت.»