احتمالا در اطراف خود کسانی را می شناسید که یک روز گفته اند دیگر از کار کردن خسته شده اند. آنها گفته اند که از مترو و رفت و آمد خسته شده اند و می خواهند خود را بازنشسته کنند یا از شغل خود استعفا بدهند. آیا این افراد پس از خانه نشینی، وضعیتی بهتر از قبل دارند؟ و اصلا چه دلایلی باعث می شود آنها در برابر کار و شغل خود تسلیم شوند و خانه نشینی را به کار کردن ترجیح بدهند؟
نه اینکه تصمیم این افراد عاقلانه نباشد یا از حرفه و شغل خود منزجر شده باشند، اما به هر دلیلی آنها سبک زندگی جدیدی را به فعالیت کنونی شان ترجیح داده اند. آنها به دلایل مختلفی تصمیم می گیرند شغل خود را ترک کنند و بیشتر دوست دارند به فعالیت هایی مثل رسیدگی به امور فرزندان بپردازند. بیشتر زنان به این تصمیم متوسل می شوند. این افراد، همیشه از قشر مرفه جامعه نیستند، بلکه ممکن است با کاهش هزینه ها و با یک درآمد بسیار کم زندگی خود را سازگار کرده باشند. افراد معمولا به چند دلیل عمده کار خود را ترک می کنند و خانه نشین می شوند که در اینجا به دو مورد مهم اشاره می کنیم.
تغییر اولویت
خواه ناخواه امروزه امکانی به عنوان کار کردن وجود دارد. معمولا در معاشرت ها و برخورد های اجتماعی نخستین سوالی که پرسیده می شود این است که «شغل شما چیست؟» یه این معنا که یکی از اصول زندگی اجتماعی به مقوله کار مربوط می شود. کار کردن و داشتن شغل، نشانه هایی از هویت ما دارد و این سوال را پاسخ می دهد که ما کی هستیم، کلید یک زندگی مستقل است و با محدودیت های خود، به نوعی در زندگی ما نظم ایجاد می کند. با کار کردن فرصتی برای شکوفایی پیدا می کنیم، احساس مفید بودن در جامعه می کنیم و شبکه دوستی ها و روابط خود را گسترش می دهیم.
براساس یک نظرسنجی در فرانسه، کار بعد از خانواده دومین اولویت افراد است. حال اگر کسی دیگر نمی خواهد کار کند، احتمالا اولویت های او تغییر کرده اند. مثلا ترجیح می دهد به امور خانه و فرزندان بیشتر رسیدگی کند. افرادی که از کار کردن دست می کشند به دنبال هویت و شکوفایی توانایی ها و ظرفیت های بالقوه خود در زمینه های دیگر می گردند. به هر حال، کار دیگر اولویت آنها نیست و ارزش های خود را در امور دیگر و در نقش اجتماعی دیگری جست وجو می کنند.
مثلا، ژان رابرت 42 ساله که شغل خود را به عنوان روزنامه نگار پس از 20 سال ترک کرده است، می گوید: «من حتی بیشتر از قبل فعالیت می کنم.» او برای رسیدگی به امور پسر خود به دهکده ای خارج از شهر رفته و در آنجا به نقاشی و ساخت اشیای تزیینی می پردازد. او می گوید که دیگر از پول درآوردن با زحمت خسته شده و می خواهد در آرامش به علاقه مندی های خود مشغول باشد.
تعصبات خانوادگی
در این مورد مشکل بیشتر از چشم دیگران به وجود می آید و شفافیت در امور کاری، قدرت زن و شوهر، والدین و نزدیکان تعیین کننده است. معمولا پیشداوری ها و قضاوت های نادرست و متعصبانه باعث وقوع این نوع از بیکاری ها می شود. زنان، قربانیان بزرگ این عامل هستند. آنها معمولا زندگی شخصی خود را فدای خواسته ها و ایده های دیگران می کنند. برخی از کسانی که به این دلیل از کار خود دست می کشند حتی پس از ترک شغل خود، برای جلوگیری از پیش داوری ها تظاهر می کنند که هنوز مشغول کار هستند.
افرادی که از عقاید فمینیستی سرپیچی می کنند، مانند شوهری که به همسر خود اجازه کار بیرون از منزل را نمی دهد یا پدری که ترجیح می دهد دخترش در محیط اجتماعی کار نکند، معمولا باعث بروز این نوع بیکاری ها می شوند. کلود 46 ساله، در 40 سالگی، زمانی که با همسرش آشنا شد، شغل خود را به عنوان مدیر تولید ترک کرد. تا پیش از آن کلود فکر می کرد که استقلال او به خاطر شغلش است و بنابراین تمام انرژی اش را صرف کار می کرد. او آنقدر در کار خود غرق بود که حتی ازدواج نکرده بود تا اینکه در 35 سالگی احساس کرد باید تشکیل خانواده بدهد و پس از اینکه با همسرش آشنا شد؛ به خواست او از کارش دست کشید. اما برای این زن که سال ها تجربه زندگی مستقل داشته، زندگی غیر مستقل و وابسته مشکل ساز شد. بنابراین توصیه روان شناسان و مشاوران کار این است که اول از تصمیم خود مطمئن شوید، سپس آن را عملی کنید.