آنطور که آمار و ارقام نشان می دهد حدود 40 میلیون نفر از جمعیت کشورمان غیر فعال هستند و هیچ نقشی در تولید و توسعه کشور ندارند و معیشت و مخارج زندگی آنها توسط فرد دیگری که در بیشتر موارد یکی از اعضای خانواده آنها است، تامین می شود. طبق تعاریف ارائه شده، سن کار در ایران بین 10 تا 65 سال است یا دستکم آمارها از این گروه سنی ارائه می شود.
در عین حالی که دولت ها در سال های گذشته از اشتغال زایی میلیونی سخن گفته اند و همواره آمارهای گوناگونی نیز در این زمینه ارائه شده است، اما گزارشات مرکز آمار ایران نشان می دهد که نرخ مشارکت اقتصادی در سال 92 نسبت به سال 84 بیش از 3 درصد کاهش یافته است و این احتمال وجود دارد که روند کاهش نرخ مشارکت بیشتر هم شده باشد.
در واقع کاهش نرخ مشارکت اقتصادی نشان دهنده افزایش تعداد انصراف دهندگان از ورود به بازار کار، همچنین افزایش تعداد زنانی که از پیدا کردن شغل ناامید شده اند یا نشان دهنده انصراف موقتی گروه هایی از جامعه است که به جای ورود به بازار کار ترجیح داده اند دوباره به دانشگاه بروند و ادامه تحصیل بدهند.
اما در اقتصاد ما به دلایلی ممکن است نرخ مشارکت پایین باشد که باید توسط مسئولان مربوطه و کارشناسان مورد بررسی قرار بگیرد. به عنوان مثال ممکن است زنان خانه دار تمایلی به مشارکت در اقتصاد به این معنا که نیروی خود را در بازار کار عرضه کنند و در قبال آن دستمزد دریافت کنند، نداشته باشند. همچنین بخشی از جوانان مشغول به تحصیل هستند و از آنجا که تصور می کنند با تحصیل بیشتر و مدارک دانشگاهی بالاتر می توانند شغل بهتری را به دست بیاورند، فعلا وارد بازار کار نشده اند.
همه اینها موجب می شود نرخ مشارکت در اقتصاد پایین بیاید ولی این بدان معنا نیست که این افراد مولد نیستند. به عنوان مثال زنان خانه دار، مدیریت و کارهای خانه را انجام می دهند و فرزندان را تربیت می کنند و پرورش می دهند و درست است که به صورت رسمی حقوقی را بابت این کار دریافت نمی کنند اما به هر حال یک کار مولد را انجام می دهند. دانشجویان هم به هر حال درس می خوانند که یک جور سرمایه گذاری محسوب می شود، به این معنا که سرمایه انسانی اقتصاد افزایش پیدا می کند.
بحث دیگر این است که حتی ممکن است افرادی که فارغ التحصیل شده اند، کار هم برای آنها وجود داشته باشد اما اینها به دنبال شغل بهتری با دستمزدهای بالاتر باشند، بنابراین نوعی بیکاری غیرداوطلبانه داشته باشند. اما اینکه چه موضوعی موجب شده این افراد فرصت های شغلی را که در حال حاضر دارند به دلیل دستمزد پایین نپذیرند یا دنبال کار نباشند، به دلیل حمایت هایی است که خانواده ها از فرزندان خود انجام می دهند.
یعنی زمانی که یک نفر در خانواده مشغول کار است، درآمدی دارد که وقتی این درآمد را در اختیار افراد خانواده اش قرار می دهد، آنها احساس می کنند که با این درآمد می توانند زندگی خود را تامین کنند، لذا دلیلی نمی بینند که شغلی را با درآمد پایین قبول کنند.
به عبارت دیگر نرخ طبیعی جمعیت غیرفعال در اقتصاد ایران به دلیل ساختار اجتماعی که وجود دارد، تا حدودی بالا است یا اینکه افرادی هستند که قبلا شاغل بوده اند اما به دلایلی مانند پایین بودن شغل ترجیح داده اند شغل خود را رها و حق بیمه بیکاری را دریافت کنند.
این بدان معناست که نرخ جمعیت غیرفعال در کشورمان بالا است و دلیل هم این است که حق بیمه بیکاری که دریافت می کنند یا حمایت هایی که خانواده ها از فرزندان خود می کنند، موجب می شود فعلا این افراد تمایلی برای اینکه در بازار کار، شغلی را قبول کنند، نداشته باشند.
البته اگر این افراد به صورت رسمی وارد بازار کار شوند، می توانند در تولید تاثیرگذار و اثرات مثبتی را در اقتصاد کشور داشته باشند، اما بعضا این موضوع هم عنوان می شود که به دلیل بیکاری موجود در جامعه و تعدیل نیرویی که در برخی بنگاه ها و کارخانه های اقتصادی صورت گرفته، برخی افراد انگیزه خود را برای یافتن شغل مناسب از دست داده اند.
البته شاید بتوان از این دیدگاه هم به این موضوع نگاه کرد که شاید صرفا ناامیدی نباشد و شاید امید به این باشد که در آینده شغل بهتری را پیدا کنند. اما در مجموع این موضوع که اقتصاد در شرایط رکود قرار دارد، هم میزان بیکاری افزایش پیدا می کند و هم نرخ مشارکت در بازار کار کم می شود و حتی بیکاری غیرداوطلبانه هم افزایش می یابد.
کارشناس اقتصادی