توجه به خود در بازاریابی یعنی دیدن خود به نوعی دیگر، چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید. این شعر به شکلی ساده و زیبا بیانگر تاریکاندیشی ذهن انسان است. اما درک زیبایی کلام شاعر به معنی شکل گرفتن تحول در ما نیست. برای ایجاد تحول درخود و موفقیت در فروش توجه به خود بسیار مفید و لازم است، اما تا هنگامی که پی به دلایل فرار از خود و همچنین ماهیت وسایل فرار نبرده باشیم، بودن با خود غیرممکن است. بنابراین متمرکزشدن روی خود بدون آگاهی، نهتنها موجب آرامش پایدار نمیشود، بلکه موجب تقویت من و اسارت بیشتر میشود.
هنگامی میتوان آرامش را تجربه کرد که متوجه شکلگیری انگیزههای فکری خود در هنگام ارتباط با مردم یا موضوعات باشیم. آنچه انسان به اسم آرامش به دنبال آن است، زنگ تفریحی کوتاهمدت است برای خلاصی از شر طلبکاریهای من فکری و البته این نوع استراحت زمینه ایجاد انواع تجارت را فراهم ساخته است. پس از خود سخت کار نکشیم و خود را برای شکست یا بهترین نبودن سرزنش نکنیم. لازمه بودن در آرامش، درک دلایل ناآرامی در درون خود است، نه فرار از خود به بهانه کشف اکسیر خوشبختی. درک واقعی از شرایط خود در محیط کاری هنگامی رخ میدهد که عاملی واسطه بهعنوان درککننده من حضور نداشته باشد و ذهن در ارتباط مستقیم با موضوع مورد مشاهده قرار داشته باشد.
درواقع هرگاه فکر که حامل تصاویر ترس، مقایسه، نفرت، خشم و... است بین موضوع و شرایط بازار یا مشتریان با ذهن قرار گیرد، امکان درک مستقیم وجود نخواهد داشت. اینجاست که میتوان درک کرد که چشمها را باید شست به چه معناست. علت بیقراری و اضطراب انسان، حضور واسطهای مزاحم است که خود را به جای ذات انسان در لابهلای ذهن پنهان کرده است. عاملی که مانند یک نمایشگر، تجربه ناکامیها، بیعرضگیها و حسرتهای فروشها و شرایط گذشته بازار را از آرشیو حافظه بیرون کشیده و برای تضعیف آنچه هستیم در ذهن به نمایش میگذارد.
بیشتر وقت ما صرف مرور افکاری میشود که سرخود در ذهن پخش میشوند تا مبادا فرصت تغییر دیدگاه و جور دیگر دیدن برای ما فراهم شود. فکر برای حضور در ذهن نیازمند علت و بهانه است، به همین دلیل از هر موضوعی مسئله میسازد، فکر این کار را با استفاده ازتاکتیک تناقض و تضاد به انجام میرساند و نتیجه آن بهصورت ترس و اضطراب و بیقراری در ما بروز میکند. اگر با دقت به این موضوع توجه کنیم متوجه این نکته خواهیم شد که دلیل اکثر ترسهای انسان توهمات فکری خود او هستند نه ترس از خطرات واقعی.
ما حتی از دقت کردن روی خود نیز دچار هراس میشویم زیرا نگران لو رفتن شخصیت نمایشی و تقلبیای هستیم که با هزار ترفند سر پا نگهش داشتهایم. عاملی پنهان در ذهن بهعنوان تضعیفکننده و کنترلگر ما نسبت به شرایط سازمان مشغول فعالیت است. این عامل، با پنهان شدن و جا زدن خود بهعنوان موجودیت روانی، ازدرون مشغول سست کردن بنیان روانی و کاری ماست.