درخواستم را مطرح کردهام و هماکنون با دلی مملو از خوف و رجا و با چهرهای که سعی میکنم ترکیبی از اقدام و ترس و امید و دوستی را توأمان بازتاب دهد، منتظر پاسخ خانم منشی هستم. ایشان بدون اینکه عنبیه چشمانشان را به سمت اینجانب بچرخانند همانطور که تق و تق بلند تایپکردنشان به گوش می&zwn...
- ببین جوون خام! بذار یه چیزی رو یکم جدی بهت بگم شاید تو گوشت رفت. کمکم دارم به این نتیجه میرسم که تو توی مدیریت گروهت دوست داری نقش قدیسین و اولیا رو بازی کنی. هرجا لازم باشه یه تنبیهی، یه سیاستی، یه سیبیل دود دادنی اتفاق بیفته و یه نفر در کسوت اشقیا ظاهر بشه، سریعا از شخص من مایه میذاری. درست می&zwn...
جوانک دارد همینطور تند و تند جلوی چشم من به کارفرما دروغ میگوید. هرچه که آنطرف خط به او میگویند دوتا هم رویش میگذارد و قولش را از طرف شرکت بهشان میدهد. جوان جدیدالورود است. از طرف یک کسی به رییس رییس معرفی شده و قابلیت اصلی او هم تبلیغات و بازاریابی عنوان شده است. رییس رییس هم حلواحل...
- آقا ما کارمون تموم شد. کم کم بریم دیگه؟ کاری چیزی ندارین شما؟ میخواین بمونم؟... پس خداحافظ.
-تموم نشده هنوز، نه، یک کمی مونده، اگه عجلهایه بمونم همین امروز تمومش کنم اگه نه که فردا صبح بیام...
- اجازه هست یک کم زودتر برم امروز؟ کار اداری دارم دیرتر برم میبندن...
- من...
ظاهرا یک انسان جوانی از نفرات کارفرما به موضوعی گیر داده است؛ هرچه این دو موجود ارسالی از بخش بنده (دو تا از نفرات خدوم گروه را عرض میکنم) تلاش کردهاند موضوع را به او بقبولانند مرغش یک پا داشته و توی کتش نرفته که نرفته. ظاهرا برای تایید نهایی هم بازدید از شرکت سازنده، هم انجام آزمایشهای معمول و هم انج...
یکی از مهمترین خواصی که یک انسان مدیر باید داشته باشد همانا اقتدار و جذبه یا بهقول آنجاییها اتوریته است. این پدیده همان چیزی است که باعث میشود آدمهای دیگر حرف انسان مدیر فوقالذکر را بخوانند و او را جدی بگیرند یا بر عکس برای او تره هم خرد نکنند. تتبعات این جانب در مورد این پدیده پیچید...
الو بفرمایید. جانم؟ بفرمایید، بله خودمم، خواهش میکنم. بله؟ بله بله، به به چطوری مهندس جان؟ خوبی؟ چه خبر؟ میزونی؟ ردیفی؟ مثبت؟ خب منت خدای را. قربانت. به مرحمتت، لطف داری، بد نیستیم مام، یه نفسی میاد. همه خوب، همه دعاگو. چه خبر آقا؟... به سلامتی، به خوشی خوشتان باشد انشاءالله، بله بله، در خدمتم...
طبق معمول دونفری (بنده و رییس) در حال تشعشع کردن در یک جلسه فنی هستیم. رییس رییس هم در جلسه حاضر هستند. گوشهای نشسته و غرق در سکوت و اعجاب، هنرنمایی دونفره ما را نظاره میکنند. یکی، دو نفر آدم همسن و سال و هم روزگار ایشان هم از طرف مقابل (که پیمانکار جزء شرکت ماست و ما در واقع کارفرمای آنها محسوب...
دوران سختی را میگذرانیم. شرکت چندین پروژه بزرگ را همزمان گرفته، ولی به قول معروف هنوز نتوانسته زیرساختهای انسانی آن را آماده کند. نیروی انسانی آموزشدیده به اندازه کافی نداریم و این به زبان خودمان یعنی مصیبت. میزان کار به شکل بیسابقهای بالا رفته و از روشهای معمول تطمیع و تهدید ن...
داخل چهاردیواری کوچک و بیرونق ولی باصفای خودم نشستهام و سرم به کارم گرم است. در مدارک جلوی رویم مستغرق هستم که ناگهان صدای زنجموره یکی از نوابغ گروه رشته افکارم را میگسلد.
- آقا من استعفامو میدم، بگین حساب کتاب منو بدن من برم دنبال کارم. دیگه نمیتونم.- سلام به روی ماهت! چطوری فرزند؟ چرا گریان...
پیرمرد موهای تنک سفیدی دارد که انگار با مایع زردرنگی به هم چسبانیده شدهاند، چشمانی آبیرنگ و مرطوب که در چشمخانهها دودو میزنند. ترکهای است و تکیده و با غبغبی که مثل پرده گوشتی کوتاه و لرزان زیر گلویش آویزان است. گوشه لبهایش کف سفید رنگ مختصری جمع شده. کوچک اندام و جمعو&zwn...
پشت میزم:
واقعا این همه دنائت؟ این همه پستی و خبثطینت؟ زشت نیست؟ نه، واقعا زشت نیست؟ بعد از این همه مدت کار در سطوح مختلف شرکت، این همه زحمت کشیدنها و عرق جبین ریختنها، آخرش این است مزد دست من؟ خجالت نمیکشند؟ همه کار پروژه را من کردهام، تا دیروقت ماندنها، دویدنها، حرف شنیدن&zw...
همانگونه که قبلا هم به کرات به سمع و نظر همه سروران رساندهام، شفافیت چیز بسیار خوبی است. تکلیف آدم را روشن میکند. آدم میداند از چه چیزی و چه کسی خوشش بیاید و از چی و کی متنفر باشد. در محل کار این موهبت در دوره کارمندی به وفور هست. با گذشت مدت زمان کوتاهی میشود فهمید چه کسی همکار یا رییس خوبی است و خیرخواه است و مثب...
- مثل اینکه می گن خارج بوده، نمیدونم کدوم دانشگاه معتبر خارجه دکترای مدیریت و این حرفا خونده...
- دکترا خونده؟ مدیریت و اینا، ها؟ به خاک سیاه نشستیم رفت پی کارش، زمین گرم خوردیم...
- چرا رییس؟ خوبه که، دانشگاه معتبر بوده ظاهرا...
- دیگه بدتر، تو بچهای، چه میفهمی این حرفای پیر میکدهرو (خودشان را میفرمایند!)...
نمیدانم والا چه سری است. این هم بخت خفته ما. از این همه آدم کوتاه و بلند این شرکت، عدل باید ایشان همسایه دیوار به دیوار ما شوند. دوران دوران پارینهسنگی است. چندماهی قبل از آنکه مفتخر به دریافت درجه مدیریت شوم، هنوز بخشی که در آن مینشینیم فرازبندی (همان پارتیشنبندی خودمان!) نشده و میزهایمان در طول سالن همینطور عریا...
چهکار میشد کرد؟ بالاخره من باید روشها و منشهای خودم را از یک جایی بیاورم دیگر. قرار نیست که از اول هم آتش را کشف کنم، هم چرخ را اختراع کنم و هم کارد و سوزن و چکش را ابداع نمایم که! قدما که خدایشان بیامرزد زحمت این چیزها را برای ما کشیدهاند که ما امروز نانی به کف آریم و به غفلت نخوریم و فکر ابداعات و ابتکارات نو با...
دم دمای عید است. بزن و بکوب معهود این چند روزه آخر سال، بینظمی و آشوب آخرالزمانی. حتی با معیارهای اینجایی هم که بینظمی جزو خصوصیات مفروض سیستم به حساب میآید، این 10، 12 روز آخر زیادی بههم ریخته است. در آن واحد باید چند پروژه تمام شوند (چون آخر سال مقطع زمانی مناسبی برای پایان آنها تشخیص داده شده). لازم است مدارک چن...
رییس را ملاحظه میفرمایید با آن همه کمالات؟ او هم عیب و ایراد خودش را دارد. بالاخره بشر است و شیرخام خورده. چه انتظاری داریم؟ دیر یا زود هر بتی را که برای ذهن خودمان میتراشیم خودمان به قول مرحوم گلآقا خواهیم شکاند. اما بعد، شرح ماوقع.گروه به تازگی از تلاطمهای اولیه گذشته و روی غلتک افتاده. دیر زمانی نیست که کمدردس...