می توان گفت جلب مشتری از اهداف ما است و رقیب، مانع رسیدن به این هدف است. روزمان را با طرح این دو سوال و با هدف شروع و برای رسیدن به آن برنامه ریزی کنیم.
مشتری من کیست و چه می خواهد؟ رقیب من کیست و چه می کند؟
فروشندگان حرفه ای موفق سحرخیز هستند. اگر در هر روز یک ساعت از خواب خود را کم کنیم، پنج سال به عمر کاری خود اضافه کرده ایم. سحرخیز باشیم و برنامه داشته باشیم. تا آخر عمر در سلام کردن به دیگران پیش قدم باشیم؛ این نشانه بزرگی و ادب ما است. ضمن اینکه در بازار و در مواجهه با مشتری حتما باید ما شروع کننده ارتباط باشیم. پس با صدای بلند سلام کنیم.
یادمان باشد که ما بازاریاب و فروشنده ایم. در حرفه و کسب و کار ما دو دسته از انسان ها بسیار اثرگذارتر از بقیه هستند؛ یک دسته مشتریان و گروه دیگر رقبا. بیاییم خود را شرطی کنیم و در آغاز روز دو سوال بسیار مهم از خود بپرسیم؛ مشتری من کیست و چه می خواهد؟ رقیب من کیست و چه می کند؟
- چقدر دیدن انسان های خمیازه کش، بیحال، ژولیده همراه با بوی عرق بدن در اول صبح برای دیگران دردناک است. ما که نمی خواهیم جزو این افراد باشیم، چون می دانیم که برای فروش موفق لازم است ابتدا فروشنده در نزد مشتری انسانی شایسته و مقبول به نظر بیاید تا مقدمات کسب و کار فراهم شود.
- رسیدن به وضعیت ظاهری نظیر لباس مرتب، کفش واکس زده و خوش بویی بسیار حائز اهمیت است. قبل از خارج شدن از منزل در آینه قدی، خود را نظاره کنیم تا نقصی در ظاهرمان نباشد. ظاهر ما نشانه باطن ما است. این برداشتی است که مشتری خواهد داشت. با ظاهر عالی، برداشت او را نسبت به خود شکل دهیم.
- بدون صرف صبحانه از منزل خارج نشویم. صبحانه مهم ترین وعده غذایی ما است. صبحانه را مثل پادشاهان، ناهار را مثل شاهزادگان و شام را مثل گدایان بخوریم. محل کار جای خوردن صبحانه نیست. یکی از مناظر بد برای مشتریان این است که اول صبح منتظر اتمام صبحانه ما باشند. حتما این مشتری عجله دارد وگرنه بیکار نیست که زودتر بیاید و وقتش را صرف انتظار صبحانه ما بکند. قهوه خانه که نیست، محل کار است. این دو را باهم اشتباه نگیریم.
- در بین راه به اخبار گوش ندهیم. اخبار بد و ناگوار در ذهن و روان ما ایرانیان تأثیر بدی می گذارد. اصولا انسان های شرقی، احساسی هستند. به احساس خود در اول صبح خوراک خوب بدهیم، به نوارهای شاد گوش کنیم، نوارهای غمگین اصلا مجاز نیستند؛ اخلاق مان را خراب می کنند، حتی بهتر این است که هنگام رانندگی به نوارهای آموزشی در مورد فروش و بازاریابی و… گوش کنیم.
- در رانندگی لجبازی نکنیم، در شهر بزرگی مثل تهران وضعیت ترافیک اسفناک است. بهتر است اندکی زودتر از منزل خارج شویم تا اسیر ترافیک نشویم، اگر هم چنین شد صبور باشیم، دیگر کاری نمی توانیم بکنیم. حرص خوردن و کم طاقتی دردی را دوا نخواهد کرد. بهتر است مسیرهای مناسب برای رسیدن به محل کار را از قبل شناسایی کنیم، اما در هرحالت عصبانی نشویم، لجبازی نکنیم. ما قرار است یک روز سخت کاری را با انرژی فراوان پشت سر بگذاریم.
- باسلام بلند وارد محل کار بشویم و اجازه بدهیم ورود ما مترادف با ورود شادی باشد.
- خواندن روزنامه هایی که حوادث را چاپ می کنند در اوقات صبح برای تمام همکاران ممنوع کنیم. فقط اجازه دهیم روزنامه های اقتصادی خوانده شوند. بازاریاب و فروشنده موفق لازم است از اخبار و تحولات اقتصادی مطلع باشد و در گفت وگو با مشتری این موضوع را نشان دهد. امتحان کنیم، تأثیر خوبی در طرف مقابل دارد و ما را جزو افراد مطلع به حساب می آورد.
- میزمان را مرتب نگه داریم. نظم و انضباط هم در روحیه خودمان و هم مراجعه کنندگان تأثیر مثبتی دارد.
- برنامه های مان را از شب قبل تنظیم کنیم. من فهرست تمام تماس های تلفنی ام را شب قبل تهیه می کنم و این اقدام وقت اندکی را در تماس های تلفنی از من می گیرد. برای همه چیز حتی تلفن زدن برنامه داشته باشیم.
- فعالیت های مان را اولویت بندی کنیم. ابتدا به 20درصد کارهای مهم بپردازیم که 80درصد مشکلات ما از این طریق حل می شوند و منافع بیشتری نصیب ما می شود. فعالیت را اول صبح آغاز کنیم. مدیران موفق قبل از منشی ها به سر کار می رسند، لذا این اوقات، فرصت خوبی برای برقراری تماس با آنهاست.
- فروشنده موفق برای هر مشتری یک پایگاه داده یا پرونده درست می کند. در این پرونده کلیه اطلاعاتی را که از مشتری به دست می آوریم ثبت کنیم. این پرونده به عنوان یک منبع مهم و باارزش در شرکت ما است که قبل از ملاقات بعدی با مشتری به آن مراجعه کنیم. نکات مهم را یادداشت برداری کرده تا با آمادگی نزد مشتری برویم. این پرونده به تعامل سازنده بین ما و مشتری و توسعه ارتباط کمک خواهد کرد.
- تمام قرارها و برنامه ها را یادداشت کنیم. فقط به حافظه مان اعتماد نکنیم. قبل از رفتن نزد مشتری پرونده ایشان را مرور کنیم، این کار آمادگی ما را برای مذاکره بالا می برد. قبل از هر قراری با مشتری به دفترچه یادداشت مان مراجعه کنیم.
- اگر مشتری پشت تلفن یک وقت عجیب را برای ملاقات تعیین کرد (مثلا 6 صبح روز پنجشنبه) نگوییم ای آقا اینکه زمان استراحت و تعطیلی است. دو حالت بیشتر نیست؛ یا مشتری که از نظر ما آدم مهمی است واقعا وقت دیگری ندارد یا اینکه ما را امتحان می کند. در هر دو حالت او رئیس است، بپذیریم و یک ربع زودتر در محل قرار، حاضر باشیم. مشتری چنین می پندارد که به سایر وعده های ما هم می تواند با اطمینان فکر کند.
- فروشندگان موفق می دانند که مشتریان چه خواسته ای دارند. مشتریان می خواهند که ما این را درک کنیم که آنها خود را طرف مهم تر رابطه می دانند چون تصمیم گیری با آنهاست، پس آنها رئیس هستند. ما باید با رفتارمان این را نشان دهیم که آنها مهم تر هستند. با او همانند رئیس خود رفتار کنیم. سیگار نکشیم، آدامس نخوریم و مرتب باشیم. مشتریان می خواهند که فروشنده متوجه نیازهای شان باشد و آن را با جزییاتش بشناسد و آنها را منحصر به فرد بداند. آگاهی از آنچه مشتریان می خواهند، دقیقاً مبنای موفقیت فروش است.
- با احترام کامل کارت ویزیت خود را به مشتری (با دو دست) تقدیم کنیم. اگر کارت ویزیت نداریم از مدیرمان بخواهیم تهیه کند. کارت ویزیتی زیبا که مشخصات شرکت و سمت ما (نماینده فروش) در آن نوشته شده باشد به مشتری اینطور القا می کند که با یک فروشنده حرفه ای و یک شرکت معتبر طرف حساب است. کارت ویزیت مشتری را با احترام بگیریم. اگر اسم ایشان را خوب متوجه نشدیم، اشکالی ندارد. بهت است این عبارات را به کار ببریم: معذرت می خواهم آقای؟ و سپس ایشان اسمش را تلفظ می کند. (اگر نام ایشان را بد تلفظ کنیم، پسندیده نیست و به مذاق او خوش نمی آید). سپس کارت او را با احترام در سر جیب کت مان بگذاریم. با این عمل به مشتری القا می کنیم که کارت ما را روی قلبم گذاشتم.
باتوجه به پوشش خانم های ایرانی که بدون کت بوده و با مانتو، پالتو یا چادر در مقابل مشتری می نشینند، بهتر است کارت ویزیت را در کیف کوچکی که داخل کیف شان وجود دارد با احترام قرار دهند. اگر دقت کرده باشیم این کیف کوچک محل نگهداری اشیای با ارزش خانم ها نظیر طلا و پول است. جادادن کارت ویزیت در این کیف به ضمیر ناخودآگاه مشتری چنین القا خواهد کرد که کارت ایشان را در محلی معتبر و در کنار سایر اقلام باارزش قرار داده اند.